کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ندار
معنی
(نَ) (ص .) (عا.) 1 - فقیر، تهی دست . 2 - صمیمی ، یگانه .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. بیچاره، بیچیز، بینوا، تنگدست، تهیدست، فقیر، گدا، مفلس، مفلس
۲. بیآلایش، صادق، صاف، یکرنگ ≠ دارا
دیکشنری
beggarly, familiar, indigent, necessitous
-
جستوجوی دقیق
-
ندار
لغتنامه دهخدا
ندار. [ ن َ ] (نف مرکب ) ندارنده . که ندارد. مقابل دارنده . رجوع به دارنده شود. || نادار. ندارنده . نادارنده . فقیر. تهیدست . بی بضاعت . ارزانی . بی نوا. مقابل دارنده و دارا.- با همدیگر ندار بودن ؛ در تداول ، رایگان بودن . شریک بودن در منافع. صمیمی ...
-
ندار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیچاره، بیچیز، بینوا، تنگدست، تهیدست، فقیر، گدا، مفلس، مفلس ۲. بیآلایش، صادق، صاف، یکرنگ ≠ دارا
-
ندار
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص .) (عا.) 1 - فقیر، تهی دست . 2 - صمیمی ، یگانه .
-
ندار
لهجه و گویش تهرانی
صمیمی، با کسی ندار بودن
-
ندار
لهجه و گویش بختیاری
nadâr نادار، بىچیز، فقیر.
-
واژههای مشابه
-
حال ندار
لهجه و گویش تهرانی
بیمار
-
دار و ندار
لغتنامه دهخدا
دار و ندار. [ رُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )تمام هستی و مایملک کسی : دار و ندار من همین است .
-
دار و ندار
لهجه و گویش تهرانی
مایملک
-
دار و ندار
فرهنگ گنجواژه
مایملک، کل دارائی، مجموع دارائی و قرض، مال و منال.
-
دارا و ندار
فرهنگ گنجواژه
افراد با تمکن مختلف، فقیر و غنی.
-
جستوجو در متن
-
نداری
لغتنامه دهخدا
نداری . [ ن َ ] (حامص مرکب ) ناداری . بی نوائی . ندار بودن . فقر. تهیدستی . ندارائی .- امثال : نداری عیب نیست .|| ندار بودن . در قمار با هم ندار بودن . رجوع به ندار شود.
-
اپیون
فرهنگ واژههای سره
جا ندار، نارکوکه
-
مفلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: مفالیس] mofles ندار؛ بیچیز؛ تهیدست.