کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخ یا ریسمان تابیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نخ دادن
لهجه و گویش تهرانی
مایل به آشنایی
-
نخ کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
ریسه کردن
-
سر نخ
واژهنامه آزاد
(اِ.مر.)(مرکب از سر+نخ) آنچه که (امید رود) دنبال کردنش به کشف حقایقی بینجامد. در یکی از برنامه های طنز، دنبال کردن رشته هایی که به قاتل ختم می شدند، قاتل را به کارآگاهان می شناساند. مثال: «سر نخ های جدید و مهمی به دست آورده ایم»«این عکس ها تنها به عن...
-
Nematomorpha
نخریختتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از جانوران کرممانند بدون بند و موشکل و طویل و باریک با پوستک ضخیم که اغلب آنها دریازی و در مرحلۀ بلوغ آزادزی (free-living) و در مرحلۀ کرمینه انگل بندپاتباران هستند
-
نخ سوزن کن
لغتنامه دهخدا
نخ سوزن کن . [ ن َ زَ ک ُ ] (نف مرکب ) نخ به سوزن کننده . که نخ را از سوراخ سوزن می گذراند. || (اِ مرکب ) ابزاری که بدان نخ به سوراخ سوزن کنند.
-
چرخ نخ ریسی
لغتنامه دهخدا
چرخ نخ ریسی . [ چ َ خ ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ . چرخه . چرخ پنبه ریسی . چرخ مخصوص رشتن نخ . چرخ پیرزن . چرخ زن . رجوع به چرخ پنبه ریسی و چرخ پیرزن و چرخه شود.
-
نخ پیچیده بدور قرقره
دیکشنری فارسی به عربی
بکرة
-
نخ ابریشم مخصوص طراحی
دیکشنری فارسی به عربی
حرير
-
نخ با فندگی
دیکشنری فارسی به عربی
غزل
-
سوزن و نخ
فرهنگ گنجواژه
وسائل خیاطی.
-
نخ و سوزن
فرهنگ گنجواژه
وسائل خیاطی.
-
نخ کردن (باسوزن و غیره)
دیکشنری فارسی به عربی
خيط
-
به نخ کشیدن (مثل دانه های تسبیح)
دیکشنری فارسی به عربی
خيط
-
جستوجو در متن
-
twist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیچ، تاب، پیچیدگی، پیچ خوردگی، نخ یا ریسمان تابیده، تاب خوردن، پیچاندن، پیچیدن، تابیدن، چرخیدن، پیچ دادن، تاب دادن، پیچ دار کردن، خم کردن
-
ریسمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رسمان› rismān رشتۀ بلند کلفتی که از پشم یا پنبه تابیده باشند.