کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخ پَرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نخ تابی
لغتنامه دهخدا
نخ تابی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل نخ تاب . نخ ریسی .
-
نخ کلا
لغتنامه دهخدا
نخ کلا. [ ن َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه از بخش مرکزی شهرستان بابل ، در 5 هزارگزی جنوب شرقی بابل و یک هزارگزی جاده ٔ بابل به شاهی در دشت معتدل مرطوب واقع است و 110 تن سکنه دارد. آبش از فاضل آب چشمه ٔ جنید و محصولش نیشکر و پنبه و برنج و غلات ...
-
نخ نما
لغتنامه دهخدا
نخ نما. [ ن َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نخ نما شدن قالی و جامه و جز آن ؛ سوده و فرسوده شدن آن به کثرت استعمال چنانکه پود آن برود و تار که در زیر پود از چشم پنهان بود نمایان گردد. مندرس شدن . فرسوده شدن .
-
نخ تاب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص فا.) نخ ریس .
-
نخ نما
فرهنگ فارسی معین
(نَ. نَ) (ص فا.) فرسوده ، کهنه .
-
نخ نما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) naxna(e,o)mā پارچه یا فرشی که بر اثر کهنگی و فرسودگی پرزهایش رفته و تاروپودش ظاهر شده باشد.
-
نخ وار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] naxvār به شکل نخ؛ مانند نخ.
-
نخ قند
دیکشنری فارسی به عربی
برمة
-
نخ زری
دیکشنری فارسی به عربی
ذهب
-
نخ کشیده
دیکشنری فارسی به عربی
مخيط
-
نخ نما
دیکشنری فارسی به عربی
رث
-
نخ ابریشم
دیکشنری فارسی به عربی
حرير
-
نخ پشم
دیکشنری فارسی به عربی
صوف
-
گلولة نخ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: gondela طاری: gulla طامه ای: gula طرقی: günduli / güla کشه ای: gulula نطنزی: gulla
-
نخ مانند
دیکشنری فارسی به عربی
خيط