کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخ نخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نخ نخ
معنی
(نَ نَ) (ق مر.) کم کم ، اندک .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخ نخ
فرهنگ فارسی معین
(نَ نَ) (ق مر.) کم کم ، اندک .
-
واژههای مشابه
-
filopodium
نخپا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] نوعی پای کاذب بسیار نازک و نوکتیز که از درونیاخته منشأ میگیرد
-
Nematomorpha
نخریختتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از جانوران کرممانند بدون بند و موشکل و طویل و باریک با پوستک ضخیم که اغلب آنها دریازی و در مرحلۀ بلوغ آزادزی (free-living) و در مرحلۀ کرمینه انگل بندپاتباران هستند
-
Nematoda, Nemata
نخسانتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] یکی از بزرگترین شاخههای جانوران که گونههای آن کرمهایی لولهشکل و انعطافپذیر و فاقد بند و مژه یا تاژک است و پوستک غیرزنده دارند
-
nematoblastic texture
بافت نخشکفتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] نوعی بافت همشکفت در سنگهای دگرگونی که به دلیل رشد بلورهای منشوری، مانند سیلیمانیت یا آمفیبول، در حین بازبلورش جهتدار میشود و خطوارگی الیافی تولید میکند
-
جستوجو در متن
-
filose
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیلسوف، نخ نخ، ریشه دار
-
دِشک،دِشکه،دُشکه،دُشکی
لهجه و گویش تهرانی
کلاف نخ،نخ کلفت ،نخ دوزندگی، نخ خیاطی،ریسمان خام.
-
نخریس
لغتنامه دهخدا
نخریس . [ ن َ ] (نف مرکب ) نخ ریسنده . ریسنده ٔ نخ . نخ تاب . نخاخ . که از پنبه و پشم و جز آن نخ سازد.
-
تای تای
لغتنامه دهخدا
تای تای . (اِ مرکب ) نخ نخ ، رشته رشته : او مست بود و دست به ریشم دراز کردبرکند تای تای و پراکند تارتار. سوزنی .رجوع به تای شود.
-
تک تک
لغتنامه دهخدا
تک تک . [ ت َ ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) یکی یکی و جدا و فردفرد. (ناظم الاطباء). جسته جسته . تنهاتنها. بندرت . دانه دانه . با فاصله های مکانی . گاهی یکی و گاهی یکی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همچو پشت کس بتان تتارمانده هرجای تک تک و نخ نخ . نزاری (از...
-
نخی
لغتنامه دهخدا
نخی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به نخ . که از جنس نخ است . که از نخ ساخته شده است . رجوع به نخ شود.- پارچه ٔ نخی ؛ پارچه ای که از نخ پنبه بافته شده باشد. مقابل پارچه ٔ پشمی که از نخ پشم است . رجوع به نخ شود.
-
spun yarn
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نخ ریسی، نخ تابیده
-
دِشگه
لهجه و گویش بختیاری
dešga نخ کوک، نخ.