کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نخیز
/naxiz/
معنی
ناکس؛ خسیس و فرومایه؛ پست.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخیز
لغتنامه دهخدا
نخیز. [ ن َ ] (ص ) مردم فرومایه و کمینه . (برهان قاطع). پست . دون . ناکس . (ناظم الاطباء). || (اِ) کمین . (ناظم الاطباء). رجوع به نخیزگاه شود. || تخمدان و قلمه زار. (ناظم الاطباء). || (ص ) درشت . گنده . (ناظم الاطباء).
-
نخیز
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص .) 1 - فرومایه . 2 - نادان .
-
نخیز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - کمین . 2 - زمینی که در آن نهال بکارند تا بعد جابه جا کنند.
-
نخیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] naxiz ناکس؛ خسیس و فرومایه؛ پست.
-
نخیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] naxiz ۱. کمینگاه؛ نخیزگاه.۲. تخمدان.۳. جایی که در آن نهال کاشته باشند که بعد جابهجا کنند.
-
جستوجو در متن
-
دزدگاه
واژگان مترادف و متضاد
بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز
-
نخیر
لغتنامه دهخدا
نخیر. [ ن َ ] (ص ) مردم فرومایه و کمینه . || (اِ) کمین ، چه نخیرگاه به معنی کمین گاه باشد. (برهان قاطع). نخیز. || تخمدان ، و آن زمینی باشد که شاخچه ٔ درخت را در آن فروبرند و تخم گل در آن پاشند تا سبز شود و از آنجا به جای دیگر نقل کنند. (برهان قاطع). ...
-
نخیرگاه
لغتنامه دهخدا
نخیرگاه . [ ن َ ] (اِ مرکب ) کمینگاه . (ناظم الاطباء). نخیزگاه . رجوع به نخیر و نخیز شود.
-
نخیزگاه
لغتنامه دهخدا
نخیزگاه . [ ن َ ] (اِ مرکب ) کمینگاه . (برهان قاطع) (لغت فرس ). رجوع به نخیز شود.
-
کمین
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه ۲. ترصد، مخفیشدن ۳. کمترین، کوچکترین ۴. ناتمام، ناقص ۵. پست، حقیر، دون
-
حذور
لغتنامه دهخدا
حذور. [ ح َ ] (ع ص ) سخت پرهیزنده . بسیار حذرکننده . عظیم پرهیزنده . نهایت آژیر.ترسنده . (دهار). ترسناک . (غیاث ). حذیر : بودم حذور همچو غرابی برای آنک همچون غراب جای گرفتم در این غراب . مسعودسعد.حشمتت را نخیز باز حریص دشمنت را گریز زاغ حذور. مسعودسع...
-
کمینگاه
لغتنامه دهخدا
کمینگاه . [ ک َ ] (اِ مرکب ) جایی که در آن به قصد دشمن و یا شکار پنهان شوند. (ناظم الاطباء). جایی که در آن کمین کنند. (فرهنگ فارسی معین ). مکمن . نخیز. کمینگه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سپه را سراسر به قارن سپردکمینگاه بگزید سالار گرد. فردوسی .ب...