کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
pisiform bone
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استخوان pisiform، استخوان نخودی مچ دست
-
pisolite
نخودسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگ رسوبی شیمیایی یا زیستشیمیایی، معمولاً آهکی، که از نخودیهایی که بهصورت سیمانی به هم پیوستهاند تشکیل شده است
-
Acrocephalus paludicola
مگسگیر سردراز مردابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ مگسگیریان که روی بدنش زرد نخودی است با نوارهای سیاه بر روی پشت و دو نوار روشن و عریض در هر طرف بدن
-
کامادریوس
لغتنامه دهخدا
کامادریوس . (یونانی ، اِ) بلوطالارض . کمادریوس . گل خنو. مریم نخودی آریه . (دزی ج 2 ص 435). رجوع به فرهنگ نفیسی در کلمه ٔ eeَGermandr شود.
-
حب
فرهنگ فارسی معین
(حَ بّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هرچیز گرد کوچک که کمابیش به اندازة نخودی باشد، دانه . 2 - قرص . ج . حبوب ، جج . حبوبات .
-
سرچکادی
لغتنامه دهخدا
سرچکادی . [ س َ چ َ ] (اِ مرکب )چیزی باشد که بر سر چیزی ستانند، چنانکه یک من کشمش بخرند مشت نخودی یا چیزی دیگر بر سر آن بگیرند و آن را در هندوستان دستوری گویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
نان نخودچی
لغتنامه دهخدا
نان نخودچی . [ ن ِ ن َ / ن ُ خُدْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی شیرینی است که از آرد نخود و روغن و شکر سازند. نان نخودی .
-
تگری
لغتنامه دهخدا
تگری . [ ت َ گ َ ] (ص نسبی ) مخفف تگرگی ، منسوب به تگرگ ، جامه ای با خالهای برجسته . با خالها، به اندازه ٔ نخودی و خردتر. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
-
سقوردیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹سقوردیون، اسقوردیون، اشقردیون، شقردیون› (زیستشناسی) [قدیمی] squrdiyon گیاهی علفی و پایا و خودرو از تیرۀ نعناعیان که بلندیش تا ۳۰ سانتیمتر میرسد و در طب قدیم برای تقویت معده به کار میرفته؛ مریمنخودی؛ ثومبری.
-
Chlamydotis undulata
هوبرۀ موجدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ هوبرهایان و راستۀ درناسانان که تاج نخودی با پرهای راست در مرکز آن دارد؛ سر آن خاکستری روشن و بدن دارای پرهای راست سیاه در پایین گردن تا قفسۀ سینه است
-
واروک
لغتنامه دهخدا
واروک . (اِ) برجستگی که بر پوست آدمی پدید آید چون نخودی . زگیل . (از یادداشتهای مؤلف ). آژخ . بالو. پالو. ثؤلول . زلق . مهک . وارو. رَزک . اَزَغ . رجوع به ثؤلول شود.
-
کرم
فرهنگ فارسی معین
(کِ رِ) 1 - (اِ.) رنگ سفید مایل به زردی ، نخودی رنگ . 2 - [ فر. ] (اِ.) ماده ای خمیری شکل جهت مراقبت از پوست . 3 - نوعی خمیر نرم جهت تهیه انواع شیرینی و غذا.
-
فولیون
لغتنامه دهخدا
فولیون . (معرب ، اِ)(از یونانی پولیون ) مریم نخودی . (فرهنگ فارسی معین ). دارویی است که از ملک شام آرند. جراحتهای تازه را نافع است . (آنندراج ) (از برهان ). اسم یونانی جعده است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
Teucrium
کلپوره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گیاهان دارویی] سردهای از نعنائیان شامل علفها یا درختچههایی چندساله با برگهای صاف یا دندانهدار یا با بریدگیهای عمیق و گلهایی در محور برگهای زبرین یا در گلآذین خوشهای و جام گل با لولۀ کوتاه بیکرک و یک لبۀ زیرین پنجدندانها متـ . مریمنخود...
-
کرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: crème] kerem ۱. رنگ سفید مایل به زرد؛ نخودی.۲. (پزشکی) مادۀ نیمهجامد خمیری و چرب مرکب از چند ماده که روی پوست مالیده میشود و مصرف دارویی، آرایشی، و بهداشتی دارد.۳. مایع غلیظی شامل شیر یا خامه، شکر، زردۀ تخممرغ، و مواد خوشبوکننده ک...