کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخوداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخوداب
لهجه و گویش تهرانی
آبگوشت رقیق نخود
-
واژههای مشابه
-
نخودآب
لغتنامه دهخدا
نخودآب . [ ن ُ خُدْ ] (اِ مرکب ) نوعی از پرهیزانه ٔ بیماران که از گوشت بی چربی و نخود جوشانیده در آب ترتیب دهند. (ناظم الاطباء). ابوحنیفه . (مهذب الاسماء). آبگوشتی رقیق از گوشت و آب نخود بیماررا، گوشت آن کم است و نخود و آبش بیشتر. جوذآبه . حمصیه . (ی...
-
نخودآب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) noxod[']āb آبگوشت رقیقِ بیچربی که به بیمار میدهند.
-
واژههای همآوا
-
نخودآب
لغتنامه دهخدا
نخودآب . [ ن ُ خُدْ ] (اِ مرکب ) نوعی از پرهیزانه ٔ بیماران که از گوشت بی چربی و نخود جوشانیده در آب ترتیب دهند. (ناظم الاطباء). ابوحنیفه . (مهذب الاسماء). آبگوشتی رقیق از گوشت و آب نخود بیماررا، گوشت آن کم است و نخود و آبش بیشتر. جوذآبه . حمصیه . (ی...
-
نخودآب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) noxod[']āb آبگوشت رقیقِ بیچربی که به بیمار میدهند.
-
جستوجو در متن
-
آبخوردی
لغتنامه دهخدا
آبخوردی . [ خوَرْ / خُرْ ] (اِ مرکب ) مَرَق . مَرَقه . گوشت آبه . نخوداب .
-
ابوحنیفه
لغتنامه دهخدا
ابوحنیفه . [ اَ ح َ ف َ ] (ع اِ مرکب ) نخودآب . (مهذب الاسماء).
-
یقلق
لغتنامه دهخدا
یقلق . [ ی َ ل َ ] (ترکی ، اِ)یغلغ. ظاهراً نوعی پارچه یا پوشاک است : قلمی فوطه و کرباس و ندافی و فدک یقلق و طاقیه و موزه و کفش و دستار. نظام قاری . || شایدظرف روغن . روغن دان . (از: یَق ، یاق ، روغن + لق ، پسوند ظرف و مکان ) : مرغ از نخودآب روی زردی ...
-
شوربا
لغتنامه دهخدا
شوربا. (اِ مرکب ) کلمه ٔ«با» در فارسی به معنی خورش و در ترکیب شوربا و کدوبا و ماست با و غیره آمده بمعنی چند نوع طعام را یک نوع ساختن . (از المعرب جوالیقی حاشیه ٔ ص 73). آش نمکدار، زیرا که «با» در پارسی بمعنی آش است و این لغت پارسی صرف است و به عربی آ...
-
آب
لغتنامه دهخدا
آب . (اِ) (اوستائی آپ ap، سانسکریت آپ َ apa، پارسی باستانی آپی api، پهلوی آپ ap) مایعی شفاف بی مَزه و بوی که حیوان از آن آشامد و نبات بدان تازگی و تری گیرد. و آن یکی از چهار عنصر قدماست و به عربی آن را ماء و بلال خوانند. و ابوحیّان و ابوالحیوة و ابوا...