کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخوت کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخوت کش
لغتنامه دهخدا
نخوت کش . [ ن َخ ْ / ن ِخ ْ وَ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) نخوت پیشه . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
نخوت داشتن
لغتنامه دهخدا
نخوت داشتن . [ ن َخ ْ / ن َخ ْ وَ ت َ ] (مص مرکب ) باد کردن . فیس کردن . افاده داشتن . متکبر بودن .
-
نخوت انگیز
لغتنامه دهخدا
نخوت انگیز. [ ن َخ ْ /ن ِخ ْ وَ اَ ] (نف مرکب ) که موجب غرور و نخوت شود.
-
نخوت پیشه
لغتنامه دهخدا
نخوت پیشه . [ ن َخ ْ / ن ِخ ْ وَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) بزرگ منش . متکبر. دارای تکبر. خودبین . خودپرست . طالب جاه و جلال . نخوت فروش . (ناظم الاطباء).
-
نخوت فروش
لغتنامه دهخدا
نخوت فروش . [ ن ِخ ْ / ن ِخ ْ وَ ف ُ ] (نف مرکب ) متکبر. مغرور. (آنندراج ). نخوت پیشه . بزرگ منش . متکبر. دارای تکبر.خودبین . خودپرست . طالب جاه و جلال . (ناظم الاطباء).
-
نخوت فروشی
لغتنامه دهخدا
نخوت فروشی . [ ن َخ ْ / ن ِخ ْ وَ ف ُ ](حامص مرکب ) عمل نخوت فروش . رجوع به نخوت فروش شود.
-
نخوت کده
لغتنامه دهخدا
نخوت کده . [ ن َخ ْ / ن ِخ ْ وَ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای غرور. محل تکبر. پر از تکبر و نخوت : زین بزرگان که دماغ همه نخوت کده است نخوتم هست که از جمله بپرسم خبری . واله هروی (از آنندراج ).رجوع به نخوت شود.
-
نخوت کیش
لغتنامه دهخدا
نخوت کیش . [ ن َخ ْ / ن ِخ ْ وَ ] (ص مرکب ) نخوت پیشه . نخوت فروش . (ناظم الاطباء). متکبر. مغرور.
-
غرور و نخوت
فرهنگ گنجواژه
تکبر.
-
نخوت و شوکت
فرهنگ گنجواژه
تَکَبُر.
-
نِخوت و شوکت
فرهنگ گنجواژه
غرور.
-
جستوجو در متن
-
سرد
لغتنامه دهخدا
سرد. [ س َ ] (ص ) پهلوی «سرت » ، اوستا «سرته » ، قیاس کنید با سانسکریت «سیسیره » (سرما)، ارمنی «سرن » (یخ )، «سرنوم » ، «سرچیم » (یخ بسته و منجمد، از سرما تلف شدن )، کردی «سار» ، افغانی «سر» ، استی «سلد» (سرما)، بلوچی «سرد، سرت » ، وخی «سور، سوری » ،...
-
نازیدن
لغتنامه دهخدا
نازیدن . [ دَ ] (مص ) ناز کردن و استغنائی نمودن . (آنندراج ). تدلل . دلربائی : مر مرا شرم گرفت از تو و نازیدن تومر ترا ای دل و جان شرم همی ناید ازین ؟ فرخی .بنازید اگرتان نوازد به مهربترسید چون چین درآرد به چهر. اسدی . || خرامیدن . به ناز و نخوت خرام...