کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نخله
/naxle/
معنی
= نخل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخله
لغتنامه دهخدا
نخله . [ ن َ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) خرمابن .(ناظم الاطباء). رجوع به نخلة شود. || عصای مسافر. || کفش . پاپوش . (ناظم الاطباء).
-
نخله
فرهنگ فارسی معین
(نَ لِ) [ ع . نخلة ] (اِ.) واحد نخل ، یک درخت خرما.
-
نخله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] naxle = نخل
-
واژههای مشابه
-
نخلة
لغتنامه دهخدا
نخلة. [ ن َ ل َ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) لقب مسیح بن مریم علیهاالسلام . (منتهی الارب ).
-
نخلة
لغتنامه دهخدا
نخلة. [ ن َ ل َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی [ جنگی ] از روزهای فجار است ، و فجار جایگاهی است میان مکه و طایف . (از مجمعالامثال میدانی ).
-
نخلة
لغتنامه دهخدا
نخلة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) درخت خرما. (دهار) (کنزاللغات ). یک خرمابن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). یک درخت خرما. (غیاث اللغات ). واحد نخل است . رجوع به نخل شود.
-
نخلة
دیکشنری عربی به فارسی
نخل , نخل خرما , نشانه پيروزي , کاميابي , کف دست انسان , کف پاي پستانداران , کف هرچيزي , پهنه , وجب , با کف دست لمس کردن , کش رفتن , رشوه دادن
-
نَّخْلَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
نخل - درخت خرما
-
نخله ٔ طور
لغتنامه دهخدا
نخله ٔ طور. [ ن َ ل َ / ل ِ ی ِ ] (اِخ ) نخله ٔ کلیم . نخل ایمن . نخل طور. درختی که موسی در وادی مقدس مشتعل دید و از آن نغمه ٔ «انی انا اﷲ» شنید : کرد تجلی ز غیب بارقه ٔ نخل طور. سرخعلی شاه (از طرائق الحقایق ج 3ص 9).ای سرت سرّ انا اﷲ وسنان نخله ٔ طور...
-
نخله ٔ کلیم
لغتنامه دهخدا
نخله ٔ کلیم . [ ن َ ل َ / ل ِ ی ِ ک َ ] (اِخ ) نخله ٔ طور. نخل ایمن . نخل طور. رجوع به نخله ٔ طور شود : اندر فضایل تو قلم گوئی چون نخله ٔ کلیم پیمبر شد.منجیک .
-
نخله ٔ محمود
لغتنامه دهخدا
نخله ٔ محمود. [ ن َ ل َ / ل ِی ِ م َ ] (اِخ ) نام موضعی است مابین مکه و طایف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). موضعی است به حجاز قریب مکه ، در آن خرما و مو است ، و آن مرحله ٔ اولی است کسی را که از مکه بیرون آید. (از معجم البلدان ) : آمده تا نخله ٔ محموددر...
-
ابن نخله
لغتنامه دهخدا
ابن نخله . [ اِ ن ُ ن َ ل َ ] (ع ص مرکب ) دَنی . ناکس .
-
نخله ٔ بنی محمود
لغتنامه دهخدا
نخله ٔ بنی محمود. [ ن َ ل َ / ل ِ ی ِ ب َ م َ ] (اِخ ) نام موضعی است مابین مکه و طایف . (آنندراج ) : چون به نخله ٔ بنی محمود رسیدم توانگر رااجل فرارسید. (گلستان ). رجوع به نخله ٔ محمود شود.
-
نخله ٔ بنی هلال
لغتنامه دهخدا
نخله ٔ بنی هلال . [ ن َ ل َ / ل ِ ی ِ ب َ هَِ ] (اِخ ) نام موضعی است در راه مکه ، و آن نخلستانی است از شکرستان ، و بنی هلال قبیله ای است از عرب . (غیاث اللغات ).