کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نخست
/na(o)xost/
معنی
اول؛ بار اول؛ درآغاز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. درآغاز، درابتدا، دربدوامر
۲. آغاز، ابتدا، اول، بدو، شروع، مقدمه، یکم ≠ بعد، پسازآن، سپس،
۳. آخر، پایان
دیکشنری
first, foremost, head, proto-
-
جستوجوی دقیق
-
نخست
لغتنامه دهخدا
نخست . [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص ، ق ) اول . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). ابتدا. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آغاز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : نماند دل سنگ و سندان درست بر و یال کوبنده باید نخست . فردوسی .همه بر دل اندیشه این...
-
نخست
واژگان مترادف و متضاد
۱. درآغاز، درابتدا، دربدوامر ۲. آغاز، ابتدا، اول، بدو، شروع، مقدمه، یکم ≠ بعد، پسازآن، سپس، ۳. آخر، پایان
-
نخست
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نُ خُ) (ص .) ابتدا، آغاز.
-
نخست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) na(o)xost اول؛ بار اول؛ درآغاز.
-
نخست
دیکشنری فارسی به عربی
اولا
-
واژههای مشابه
-
کرده نخست
لغتنامه دهخدا
کرده نخست . [ ک َ دَ / دِ ن َ / ن ُ خ ُ ] (اِمرکب ) عقل اول . (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء).
-
menarche
نخستدشتان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] اولین دشتان که سرآغاز دورههای دشتان در طول عمر است و بین 10 تا 17سالگی رخ میدهد متـ . قاعدگی اوّل
-
نخست زاد
لغتنامه دهخدا
نخست زاد. [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نخست زاده . فرزند اول . نخری . (ناظم الاطباء). نخستین زاد. فرزند اکبر. (آنندراج ).
-
نخست زاده
لغتنامه دهخدا
نخست زاده . [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نخست زاد. (ناظم الاطباء).
-
نخست زادی
لغتنامه دهخدا
نخست زادی . [ ن ُ خ ُ /ن َ خ ُ ] (حامص مرکب ) اکبریت اولاد. (ناظم الاطباء).
-
نخست وزیر
لغتنامه دهخدا
نخست وزیر. [ ن ُ خ ُ / ن َ خ ُ وَ ] (اِ مرکب ) رئیس الوزراء. (لغات فرهنگستان ).
-
صبح نخست
لغتنامه دهخدا
صبح نخست . [ ص ُ ح ِ ن ُ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح کاذب . دم گرگ .تار بام . غطاط. بمعنی صبح ملمعنقاب است که کنایه ازصبح کاذب باشد رجوع به صبح نخستین شود : به صدق کوش که خورشید زاید از نفست که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست .حافظ.
-
نخست وزیر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) رییس وزیران ، وزیر اعظم .
-
نخست وزیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (سیاسی) na(o)xostvazir بالاترین مقام سیاسی بعد از رئیسجمهور یا پادشاه در برخی کشورها.