کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخجیرگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نخجیرگاه
/naxjirgāh/
معنی
شکارگاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخجیرگاه
لغتنامه دهخدا
نخجیرگاه . [ ن َ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . (ناظم الاطباء). شواهدذیل نخچیرگاه ذکر شده است . رجوع به نخچیرگاه شود.
-
نخجیرگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) شکارگاه .
-
نخجیرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نخجیرگه› [قدیمی] naxjirgāh شکارگاه.
-
جستوجو در متن
-
صیدگاه
واژگان مترادف و متضاد
شکارگاه، نخجیرگاه
-
شکارگاه
واژگان مترادف و متضاد
صیدگاه، نخجیرگاه
-
شکارگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) محل شکار، جای صید کردن ، نخجیرگاه .
-
شکارگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šekārgāh سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد؛ جای شکار کردن؛ نخجیرگاه؛ شکارستان.
-
فروشسته
لغتنامه دهخدا
فروشسته . [ ف ُ ش ُت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) پاکیزه شده . شسته : چو سلطان شود سوی نخجیرگاه دری رفته بیند فروشسته راه . نظامی .رجوع به فروشستن شود.
-
شکارگه
لغتنامه دهخدا
شکارگه . [ ش ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شکارگاه و به همان معنی . نخجیرگاه . (از یادداشت مؤلف ) : به یک شکارگه اندر من آنچه زو دیدم ترا بگویم خواهی کنی گر استفسار. فرخی .همه عالم شکارگه بینی کاین دو سگ زیر و باز بر زبر است . خاقانی .زلفت به شکار دل پ...
-
کمه
لغتنامه دهخدا
کمه . [ ] (اِخ ) کمه و فاروق و سیرا شهرکی است [ از کوره ٔ اصطخر ] و دیههای بزرگ و نواحی هوای آن سردسیر است معتدل و آبهای روان خوش دارد و میوه ها باشد از هر نوعی و نخجیرگاه است و همه آبادان است و به حومه ٔ آن جامع و منبر است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (اِخ ) ابن بلخی در ذیل «زیر و کوه جیلویه » آرد: این قهستانی است نواحی بسیار و حومه ٔ آن زیراست و هوای آن سردسیر است و آبهای روان بسیار و دیهها داشتست نیکو اما در روزگار فترت و استیلاء ملحدان اباد اﷲ سنتهم خراب گشت و درختستان میوه هاست . و زیر،جا...
-
شکارگاه
لغتنامه دهخدا
شکارگاه . [ ش ِ ] (اِ مرکب )محل شکار. جای صید کردن . آنجا که صید فراوان باشد. نخجیرگاه . (فرهنگ فارسی معین ). صیدگاه . نخجیرگه . (یادداشت مؤلف ). نخجیرگاه و ناحیه ای که در آن صید میکنند و محل صید. (ناظم الاطباء). شکارستان : با غلامان و آلت شکره کرد ...
-
نخچیرگه
لغتنامه دهخدا
نخچیرگه . [ ن َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . صیدگاه . نخچیرگاه . نخجیرگاه : چو بگذشت نیمی ز روز درازسپهبد ز نخچیرگه گشت باز. فردوسی .دگر هفته با لشکر سرفرازبه نخچیرگه رفت با یوز و باز. فردوسی .همی بود بهمن به زاولستان به نخچیرگه با می و گلستان . فرد...
-
نوایی
لغتنامه دهخدا
نوایی . [ ن َ ] (اِخ ) محمدتقی (میرزا...) مازندرانی ، فرزند حاجی میرزا رضاقلی منشی الممالک سلطانی ، متخلص به نوائی . از شاعران قرن سیزدهم هجری است . وی متصدی دیوان انشای محمدشاه قاجار بود. او راست :چو بامداد ز نخجیرگاه شاهنشاه رسید مونس جانم چمان چما...