کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نخب
/noxab/
معنی
= نخبه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نخب
لغتنامه دهخدا
نخب . [ ن َ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اِست . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از المنجد). نَخْبة. (المنجد). || شکاف کون . جلد کون . (ناظم الاطباء). || دوستگانی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شربتی بزرگ ...
-
نخب
لغتنامه دهخدا
نخب . [ ن َ خ َ ] (ع مص ) ترسو شدن . (از اقرب الموارد). || (ص ) منزوع الفؤاد. جبان . (المنجد). منتزع الفؤاد. (آنندراج ). بددل . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نَخِب . نِخَب ّ. نَخِب ّ. انخب . (المنجد).
-
نخب
لغتنامه دهخدا
نخب . [ ن َ خ ِ / ن ِ خ َ ] (ع ص ) جبان . (المنجد) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
نخب
لغتنامه دهخدا
نخب . [ ن َ خ ِب ب ] (ع ص ) جبان . (اقرب الموارد) (المنجد). بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نَخَب . نِخَب . (اقرب الموارد).
-
نخب
لغتنامه دهخدا
نخب . [ ن ِ خ َب ب ] (ع ص ) بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
نخب
لغتنامه دهخدا
نخب . [ ن ُ خ َ ] (ع اِ) ج ِ نخبه : از نخب ادب و غرر درر و لطایف نکت ... نصیبی کافی و وافر حاصل کرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 250). رجوع به نخبة شود.
-
نخب
لغتنامه دهخدا
نخب . [ ن ُ خ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نخیب . (از المنجد). رجوع به نخیب شود. || ج ِ نَخْب . (از منتهی الارب ). رجوع به نَخْب شود.
-
نخب
دیکشنری عربی به فارسی
نان برشته , باده نوشي بسلا متي کسي , برشته کردن (نان) , بسلا متي کسي نوشيدن , سرخ شدن
-
نخب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نُخبَة] [قدیمی] noxab = نخبه
-
جستوجو در متن
-
نان برشته
دیکشنری فارسی به عربی
نخب
-
برشته کردن (نان)
دیکشنری فارسی به عربی
نخب
-
بسلا متی کسی نوشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
نخب
-
باده نوشی بسلا متی کسی
دیکشنری فارسی به عربی
نخب , وعد
-
سرخ شدن
دیکشنری فارسی به عربی
احمر (فعل ماض) , تدفق , خجل , نخب