کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نخاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نخاله
/noxāle/
معنی
۱. [عامیانه، مجاز] بیادب؛ جاهل.
۲. (اسم) ضایعات مصالح ساختمانی.
۳. کالای نامرغوب.
۴. (اسم) آنچه پس از الک کردن در غربال باقی میماند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بقایا، پسمانده
۲. بدخلق، بیادب، خشن
۳. بدجنس، حقهباز، ناتو، ناقلا
دیکشنری
chaff, dregs, dross
-
جستوجوی دقیق
-
نخاله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] ← پسماند
-
نخاله
لغتنامه دهخدا
نخاله . [ ن ُ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) سپوس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). آنچه در موبیز پس از بیختن آرد باقی ماند. پوست هر دانه ای که آدمی آن را نمی خورد. (ناظم الاطبا). آنچه که بعدِ بیختن آرد در غربال و غیره باقی ماند. (غی...
-
نخاله
واژگان مترادف و متضاد
۱. بقایا، پسمانده ۲. بدخلق، بیادب، خشن ۳. بدجنس، حقهباز، ناتو، ناقلا
-
نخاله
فرهنگ فارسی معین
(نُ لِ) [ ع . نخالة ] 1 - (اِ.) هرآنچه که بعد از الک کردن در الک باقی می ماند. 2 - (عا.) هر چیز بیهوده و به درد نخور. 3 - بدجنس ، ناتو، حقه باز.
-
نخاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: نخالَة] noxāle ۱. [عامیانه، مجاز] بیادب؛ جاهل.۲. (اسم) ضایعات مصالح ساختمانی.۳. کالای نامرغوب.۴. (اسم) آنچه پس از الک کردن در غربال باقی میماند.
-
نخاله
دیکشنری فارسی به عربی
حصباء , شاذ , نخالة
-
واژههای مشابه
-
نخالة
لغتنامه دهخدا
نخالة. [ ن ُ ل َ ] (ع اِ) رجوع به نخاله شود.
-
نخالة
دیکشنری عربی به فارسی
سبوس , نخاله , پوست گندم
-
نُخاله
لهجه و گویش تهرانی
سقط،ضایعات ساختمانی/ناقلا،رند، زیرک
-
construction and demolition waste
نخالۀ ساختمانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] مواد حاصل از عملیات ساخت و بازسازی و تعمیر یا تخریب هرنوع سازه
-
نخاله کوب
لغتنامه دهخدا
نخاله کوب . [ ن ُ ل َ / ل ِ] (نف مرکب ) آنکه نخاله ٔ گچ و آجر باقیمانده از بنائی را در هم کوبد. || (اِ مرکب ) آلت کوبیدن نخاله . کلوخ کوب . رجوع به نخاله (بمعنی خاک و کلوخ و خرده آجر به کارنیامدنی باقی مانده از بنائی ) شود.
-
نخاله کوبی
لغتنامه دهخدا
نخاله کوبی . [ ن ُ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) عمل نخاله کوب . رجوع به نخاله و نخاله کوب شود.
-
نخاله گوی
لغتنامه دهخدا
نخاله گوی . [ن ُ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) هرزه و بی معنی گوی . (آنندراج ). مقابل زبده گوی و نغزگوی و گزیده گوی : بودی نخاله گوی دم از مدح شه زدی خود را دقیقه سنج و سخن بیز میکنی . ظهوری (از آنندراج ).رجوع به نخاله شود.
-
نخاله گویی
لغتنامه دهخدا
نخاله گویی . [ ن ُ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) عمل نخاله گوی . رجوع به نخاله گوی و نخاله شود.