کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نحیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نحیح
لغتنامه دهخدا
نحیح . [ ن َ ] (ع اِ) بانگ و آواز شکم . (منتهی الارب ) آوازی که در شکم مرد پیچد. (از اقرب الموارد). || (ص ) شحیح نحیح ؛ از اتباع است . (منتهی الارب ). بخیل . (از اقرب الموارد) (المنجد). || (مص ) گردان شدن آواز در شکم و شُدآمد کردن آن . (ازمنتهی الارب...
-
واژههای همآوا
-
نهیه
فرهنگ فارسی معین
(نُ یَ یا یِ) [ ع . نهیة ] (اِ.) عقل ، خرد. ج . نهی .
-
نهیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نهیَة، جمع: نُهیٰ] [قدیمی] nohye ۱. منع؛ بازداشت.۲. پایان چیزی.۳. عقل؛ خرد.
-
جستوجو در متن
-
نحة
لغتنامه دهخدا
نحة. [ ن ُح ْ ح َ ] (ع مص ) آواز نحیح داشتن . (ناظم الاطباء).
-
بخیل
لغتنامه دهخدا
بخیل . [ ب َ ] (ع ص ) زفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قتور. شحیح . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (ناظم الاطباء). ضنین . (مجمل اللغة). (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سفله . ممسک . (مهذب الاسماء) (آنندراج ...