کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نحس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نحس
/nahs/
معنی
۱. شوم؛ بدیمن؛ بدشگون؛ بداختر.
۲. در احکام نجوم، ویژگی برخی سیارات.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بد، بدیمن، شوم، مشووم، منحوس، ناخجسته، نافرخنده، نامبارک، نامیمون ≠ میمون، نیکاختر
برابر فارسی
بداختر، بدشگون، گجسته
دیکشنری
fateful, malignant, ill, ill-fated, portentous, sinister, unlucky
-
جستوجوی دقیق
-
نحس
واژگان مترادف و متضاد
بد، بدیمن، شوم، مشووم، منحوس، ناخجسته، نافرخنده، نامبارک، نامیمون ≠ میمون، نیکاختر
-
نحس
فرهنگ واژههای سره
بداختر، بدشگون، گجسته
-
نحس
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) شوم ، نامبارک . ج . نحوس .
-
نحس
لغتنامه دهخدا
نحس . [ ن َ ] (ع ص ) بداختر. نافرجام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شوم . نامبارک .مرخشه . (ناظم الاطباء). نقیض سعد. (اقرب الموارد). نامبارک . (دهار). ضد سعد. (از مهذب الاسما). مشئوم . منحوس . منحوسه . ناخجسته . نافرخنده . بدبخت : به خاص...
-
نحس
لغتنامه دهخدا
نحس . [ ن َ ح َ ] (ع مص ) بداختر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نحوسة. نحاسة. (اقرب الموارد). نحس شدن . منحوس گشتن .
-
نحس
لغتنامه دهخدا
نحس . [ ن َ ح ِ ] (ع ص ) بداختر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منحوس . نامبارک . ج ، نحسات .
-
نحس
لغتنامه دهخدا
نحس . [ ن ُ ح َ ] (ع اِ) سه شب که پس درع آید، و آن شب نوزدهم و بیستم و بیست ویکم است و آن را ظُلَم نیز نامند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
نحس
دیکشنری عربی به فارسی
ادم بد شانس , ادم که بدشانسي مياورد , شانس نياوردن
-
نحس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِِ سعد] nahs ۱. شوم؛ بدیمن؛ بدشگون؛ بداختر.۲. در احکام نجوم، ویژگی برخی سیارات.
-
نحس
دیکشنری فارسی به عربی
حقود
-
واژههای مشابه
-
نَحْسٍ
فرهنگ واژگان قرآن
شوم - نحس
-
نَحس
لهجه و گویش تهرانی
بچه گریه کن و بیقرار
-
ساعت نحس
لغتنامه دهخدا
ساعت نحس . [ ع َ ت ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت سنگین . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). ساعت عقرب . (آنندراج ). ساعت قمر و عقرب . (مجموعه ٔ مترادفات ). ساعت منحوس . (غیاث ). ضد ساعت سعد. رجوع به ساعت شود.
-
طالع نحس
لغتنامه دهخدا
طالع نحس . [ ل ِ ع ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ) بخت بد. طالع نامیمون . اقبال نامبارک : چرخست و لیکن نه درو طالع نحس است خلد است و لیکن نه درو جوی عقار است .منوچهری .