کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نحاس اصفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نحاس اصفر
لغتنامه دهخدا
نحاس اصفر. [ ن ُ س ِاَ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برنج . شبه . شبهان .
-
واژههای مشابه
-
نُحَاسٌ
فرهنگ واژگان قرآن
دود بدون شعله
-
نحاس صینی
لغتنامه دهخدا
نحاس صینی . [ ن ُ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طالیقون مصنوع . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به طالیقون شود.
-
نحاس قبرسی
لغتنامه دهخدا
نحاس قبرسی . [ ن ُ س ِ ق ُ رُ / ق ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مس سرخ مایل به زردی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
نحاس محرق
لغتنامه دهخدا
نحاس محرق . [ ن ُ س ِ م ُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نحاس محروق . رجوع به نحاس محروق شود.
-
نحاس محروق
لغتنامه دهخدا
نحاس محروق . [ ن ُ س ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روسختج . راسخت . نخاس محرق . روی ِ سوخته .
-
جرجس نحاس
لغتنامه دهخدا
جرجس نحاس . [ ج ِ ج ِ ن َح ْ حا ] (اِخ ) میخائیل . او راست : تاریخ محمد توفیق الاول خدیوی . که در قاهره بطبع رسیده است . (از معجم المؤلفین ).
-
جستوجو در متن
-
صفر
لغتنامه دهخدا
صفر. [ ص ُ / ص ِ ] (ع اِ) روی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). صُفر؛ روئین که به هندی کانسی گویند. (غیاث اللغات ) : ذکر شهرستان روئین که آن را مدینة الصفر خوانند. (تاریخ سیستان ).که کدامین خاک همسایه زر است یا کدامین خاک صفر ابتر است . مولوی .|| صُفر...
-
محبر
لغتنامه دهخدا
محبر. [ م ُ ح َب ْ ب َ ] (ع ص ) کسی که بر بدن او نشانه های گزیدگی کیکها باقی باشد. || تیر نیکو تراشیده . || برد محبر؛ چادر منقش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راه راه . مخطط. برد مخطط. برد مخطط به دو رنگ یا خاصة مخطط به خط سیاه و زرد. (یادداشت مرحو...
-
اذرک
لغتنامه دهخدا
اذرک . [ اَ رَ ] (اِ) ابوریحان بیرونی آرد: قال صاحب کتاب النخب ان الاذرک حجر شریف من سبوک الاسکندرانیین قدیم نفیس یجری مجری الیاقوت فی النفاسة. قال الکندی الزجاج المصبوغ المسبوک الاذرک العتیق الاحمر الرمانی کالیاقوت الاحمر فی لونه و یبلغ ثمن القطعة م...
-
حجراللاجورد
لغتنامه دهخدا
حجراللاجورد. [ ح َ ج َ رُل ْ لاج ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) حجراللازورد. سنگ لاژورد است . ابوریحان بیرونی گوید: اللازورد یسمی بالرومیة ارمیناقون کانه نسبة الی ارمینیه فان الحجرالارمنی المسهل للسوداء یشبهه . و اللازورد یحمل الی ارض العرب من ارمینیة والی خراس...