کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نحار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نحار
لغتنامه دهخدا
نحار. [ ن َح ْ حا ] (ع ص ) اشترکش . (مهذب الاسما).
-
واژههای همآوا
-
نهار
لغتنامه دهخدا
نهار. [ ن ِ ] (اِمص ، اِ) کاهش . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). کاهش و گدازش تن . (اوبهی ) (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (از رشیدی ) (انجمن آرا) : ملک برفت و علامت بدان سپاه نمودبدان زمان که بسیج نهار کرد نهار. فرخی .بخت شما و عمر شما هر دو برفزون وآن ...
-
نهار
لغتنامه دهخدا
نهار. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. در 22 هزارگزی اهر و 55 هزارگزی جاده ٔ تبریز به اهر، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی واقع و دارای 336 تن سکنه است . آبش از چشمه ، محصولش غلات و حبوبات و سر درختی ، شغل اهالی زراعت و ...
-
نهار
لغتنامه دهخدا
نهار. [ ن َ ] (ص ، اِ) ناهار. (جهانگیری ) (رشیدی ). ناشتا. (رشیدی ). چیزی نخورده . گرسنه . (فرهنگ خطی ). مخفف ناهار است که چیزی نخوردن از بامداد باشد تا مدتی از روز. (برهان قاطع). کسی که از بامداد چیزی نخورده باشد، در اصل ناآهار بود چه آهار به معنی خ...
-
نهار
لغتنامه دهخدا
نهار. [ ن َ ] (ع اِ) روز. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضد لیل ، یعنی روشنی مابین طلوع فجر تا غروب آفتاب یا از طلوع آفتاب تا غروب آن . (منتهی الارب ). روشنی گسترده ٔ کشیده شده از مشرق به سوی مغرب را نامند و در عرف زمانی را ...
-
نهار
واژگان مترادف و متضاد
۱. روز، یوم ۲. ناشتا ۳. تنگدازی، گدازش، لاغری ۴. کاهش ≠ لیل
-
نهار
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - روز. 2 - غذای ظهر.
-
نهار
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (اِ.) 1 - کاهش ، کاستی . 2 - کاهش تن ، لاغری .
-
نهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) nahār ۱. = ناهار۲. (صفت) [قدیمی] گرسنه.۳. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] کاهش؛ کاستی: ◻︎ ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود / بدان زمان که بسیج نهار کرد «نهار» (فرخی: ۵۲).۴. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] کاهش تن؛ لاغری.
-
نهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، مقابلِ لَیل] [قدیمی] nahār روز.
-
نَّهَارَ
فرهنگ واژگان قرآن
روز(کلمه نهار علاوه بر معناي روز دلالت بر گسترش نور نيز دارد ، و شايد به همين جهت بوده که تنها اين کلمه در مقابل کلمه ليل استعمال ميشود ولي کلمه يوم را در جائي استعمال ميکنند که قصد اشاره به گسترش نور نداشته باشند ، مثل مواردي که سخن از شمردن ايام با...
-
جستوجو در متن
-
اشترکش
لغتنامه دهخدا
اشترکش . [ اُ ت ُ ک ُ ] (نف مرکب ) جزار. (مهذب الاسماء). نحار. شترکُش .
-
شترکش
لغتنامه دهخدا
شترکش . [ ش ُ ت ُ ک ُ ] (نف مرکب ) اشترکش . جزار. نحار. جزیر. که شتر را نحر کند. کسی که شترنحر میکند. (یادداشت مؤلف ). قصاب . قاصب . هبهبی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به اشترکش شود.