کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجیب الدین گلپایگانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نجیب الدین گلپایگانی
لغتنامه دهخدا
نجیب الدین گلپایگانی . [ ن َ بُدْ دی ن ِ گ ُ ی َ ] (اِخ ) از شاعران قصیده سرای قرن پنجم هجری است . وی در خدمت خواجه نظام الملک میزیسته و نایب شرف الملک صاحب دیوان خواجه بوده است ، و به روایت حمداﷲ مستوفی در آخر عهد سلاجقه درگذشته و کتاب «بشروهند» ازم...
-
واژههای مشابه
-
noble metal
فلز نجیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، شیمی] هریک از فلزاتی که پتانسیل برقشیمیایی/ الکتروشیمیایی آنها بیش از الکترود استاندارد هیدروژن مثبت باشد
-
noble gas
گاز نجیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] گازی از گروه هجده جدول تناوبی عناصر که تکاتمی است و جز در چند مورد، ازنظر شیمیایی بیاثر است متـ . گاز بیاثر inert gas گاز نادر rare gas
-
نجیبالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: najiboddin) (عربی) شریف و پارسا در دین ؛ (در اعلام) نام چند تن از مشاهیر تاریخ از زمرهی عرفا ، شاعران و محدثان .
-
noble potential
پتانسیل نجیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] پتانسیل مثبت یا کاتدی در مقایسه با پتانسیل استاندارد هیدروژن
-
علی نجیب
لغتنامه دهخدا
علی نجیب . [ ع َ ی ِ ن َ ] (اِخ ) ابن محمودبن علی نجیب رودباری . رجوع به علی رودباری شود.
-
نجیب کاشانی
لغتنامه دهخدا
نجیب کاشانی . [ ن َ ب ِ ] (اِخ ) ملا نورا، فرزند خواجه محمدحسین کاشانی . از شعرای قرن یازدهم هجری است . نصرآبادی با تذکر اینکه در حداثت سن است ، آرد: «دو سال قبل از این [ سال تألیف تذکره ] به اصفهان آمده درخیابان مشهور به خان کاشان به امر بزازی مشغو...
-
نجیب الاطراف
لغتنامه دهخدا
نجیب الاطراف . [ ن َ بُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) که اجداد و پدران مادری و پدری نجیب دارد. نجیب زاد. اصیل .
-
نجیب الطرفین
لغتنامه دهخدا
نجیب الطرفین . [ ن َ بُطْ طَ رَ ف َ ] (ع ص مرکب ) آنکه از طرف پدر و مادر هر دو گرامی نژاد باشد. (ناظم الاطباء).
-
نجیب زاد
لغتنامه دهخدا
نجیب زاد. [ ن َ ] (ن مف مرکب ، ص مرکب ) نجیب زاده . رجوع به نجیب زاده شود.
-
نجیب زاده
لغتنامه دهخدا
نجیب زاده . [ ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، ص مرکب ) آزادزاده . بزرگ زاده . شریف . اصیل . نسیب .
-
داود نجیب
لغتنامه دهخدا
داود نجیب . [ وو ن َ ] (اِخ ) از بزرگان هرات به عهد چنگیز و هنگام حمله ٔ لشکریان او به هرات است . (روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ج 2 ص 65).
-
نجیب الطرفین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: نجیبالطرفَین] [قدیمی] najibottarafeyn کسی که از پدر و مادر، هردو، نجیب و اصیل باشد.
-
نجیب زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] najibzāde اصیل؛ بزرگزاده.