کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نجیب الدین
لغتنامه دهخدا
نجیب الدین . [ ن َ بُدْ دی ] (اِخ ) (شیخ ...) علی بن بزغش . از عرفای قرن هفتم هجری است . پدرش از شام به شیراز آمد و در آنجا توطن و ازدواج کرد و نجیب الدین در شیراز تولد یافت . پس از تحصیل مقدمات علوم بر اثر رؤیائی به سفر حجاز رفت و به خدمت شیخ شهاب ...
-
نجیب الدین
لغتنامه دهخدا
نجیب الدین . [ ن َ بُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدجبل عاملی . از فقها و محدثان و شعرای امامیه ٔ عرب است . او راست : 1- حساب الخطأین . 2- شرح اثناعشریه ٔ صاحب معالم . 3- رحله ٔ منظوم . وی در قرن یازدهم هجری میزیسته . (ازریحانةالادب ج 4 ص 176). و نیز رجو...
-
نجیب الدین
لغتنامه دهخدا
نجیب الدین . [ ن َ بُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن علی سمرقندی ، ملقب به نجیب الدین و مکنی به ابوحامد. از دانشمندان عهد خوارزمشاهی و معاصر امام فخرالدین رازی است . وی کتاب الاسباب و العلامات را در علم طب و فن معالجه با استفاده از معالجات بقراط و قانون ابن سی...
-
نجیب الدین
لغتنامه دهخدا
نجیب الدین . [ ن َ بُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) وی مدتی وزیر سلطان اویس ایلکانی فرمانروای بغداد بود .
-
نجیب الدین
لغتنامه دهخدا
نجیب الدین . [ن َ بُدْ دی ] (اِخ ) بهاءالملک . وی از طرف سلطان محمد خورازمشاه حکومت مرو داشت و چون در فتنه ٔ تاتار مغولان قصد مرو کردند، شهر را رها کرده به قلعه ای پناهنده شد و سپس به مازندران رفت و مغولان را به تسخیر مرو [ که مجدداً به دست مجیرالملک...
-
نجیب الطرفین
لغتنامه دهخدا
نجیب الطرفین . [ ن َ بُطْ طَ رَ ف َ ] (ع ص مرکب ) آنکه از طرف پدر و مادر هر دو گرامی نژاد باشد. (ناظم الاطباء).
-
نجیب زاد
لغتنامه دهخدا
نجیب زاد. [ ن َ ] (ن مف مرکب ، ص مرکب ) نجیب زاده . رجوع به نجیب زاده شود.
-
نجیب زاده
لغتنامه دهخدا
نجیب زاده . [ ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ، ص مرکب ) آزادزاده . بزرگ زاده . شریف . اصیل . نسیب .
-
داود نجیب
لغتنامه دهخدا
داود نجیب . [ وو ن َ ] (اِخ ) از بزرگان هرات به عهد چنگیز و هنگام حمله ٔ لشکریان او به هرات است . (روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ج 2 ص 65).
-
نجیب الطرفین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: نجیبالطرفَین] [قدیمی] najibottarafeyn کسی که از پدر و مادر، هردو، نجیب و اصیل باشد.
-
نجیب زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] najibzāde اصیل؛ بزرگزاده.
-
نجیب زاده
دیکشنری فارسی به عربی
ارستوقراطي , فارس , قطب , نبيل
-
نا نجیب
دیکشنری فارسی به عربی
دعي , مخل بالآداب
-
ملت نجیب
دیکشنری فارسی به عربی
الشعب النبيل
-
نجیب الدین جرفادقانی
لغتنامه دهخدا
نجیب الدین جرفادقانی . [ ن َ بُدْ دی ن ِ ج ُ دِ ] (اِخ ) رجوع به نجیب الدین گلپایگانی شود.