کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نجیب
/najib/
معنی
۱. اصیل؛ شریف؛ خوشگوهر.
۲. گرامی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اصیل، پاکزاد، پدردار، شرافتمند، شریف، نژاده، والاتبار، والاگهر
۲. باعفاف، پاکدامن، عفیف ≠ نانجیب
برابر فارسی
آزاده، بزرگوار، پاکزاد، نیک نهاد، پاک نهاد، نیک نهاد
دیکشنری
chaste, honest, nice, upright, virgin
-
جستوجوی دقیق
-
نجیب
فرهنگ نامها
(تلفظ: najib) (عربی) دارای خصلتهای برجسته و ممتاز اخلاقی ، شریف ؛ عفیف ، پاکدامن ؛ با اصل و نسب ، اصیل .
-
نجیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصیل، پاکزاد، پدردار، شرافتمند، شریف، نژاده، والاتبار، والاگهر ۲. باعفاف، پاکدامن، عفیف ≠ نانجیب
-
نجیب
فرهنگ واژههای سره
آزاده، بزرگوار، پاکزاد، نیک نهاد، پاک نهاد، نیک نهاد
-
نجیب
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) شریف ، بزرگ زاده . ج . نجباء.
-
نجیب
لغتنامه دهخدا
نجیب . [ ن َ ] (ع ص ) مرد اصیل و شریف . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). جوانمرد. (منتهی الارب ). بزرگ و گرامی گوهر. (منتهی الارب ). عطود. عطید. (منتهی الارب ). گوهری . (مجمل ) (زوزنی ). مرد گوهری و پرمایه . (دهار). گهری . (زوزنی ). نژاده . (مفاتیح ). کریم...
-
نجیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: نُجَباء] najib ۱. اصیل؛ شریف؛ خوشگوهر.۲. گرامی.
-
نجیب
دیکشنری فارسی به عربی
عديم العاطفة , لطيف , محترم , نبيل , وديع
-
واژههای مشابه
-
noble metal
فلز نجیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، شیمی] هریک از فلزاتی که پتانسیل برقشیمیایی/ الکتروشیمیایی آنها بیش از الکترود استاندارد هیدروژن مثبت باشد
-
noble gas
گاز نجیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] گازی از گروه هجده جدول تناوبی عناصر که تکاتمی است و جز در چند مورد، ازنظر شیمیایی بیاثر است متـ . گاز بیاثر inert gas گاز نادر rare gas
-
نجیبالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: najiboddin) (عربی) شریف و پارسا در دین ؛ (در اعلام) نام چند تن از مشاهیر تاریخ از زمرهی عرفا ، شاعران و محدثان .
-
noble potential
پتانسیل نجیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] پتانسیل مثبت یا کاتدی در مقایسه با پتانسیل استاندارد هیدروژن
-
علی نجیب
لغتنامه دهخدا
علی نجیب . [ ع َ ی ِ ن َ ] (اِخ ) ابن محمودبن علی نجیب رودباری . رجوع به علی رودباری شود.
-
نجیب اصفهانی
لغتنامه دهخدا
نجیب اصفهانی . [ ن َ ب ِ اِف َ ] (اِخ ) نجیب الدین . رجوع به زرگر اصفهانی شود.
-
نجیب کاشانی
لغتنامه دهخدا
نجیب کاشانی . [ ن َ ب ِ ] (اِخ ) ملا نورا، فرزند خواجه محمدحسین کاشانی . از شعرای قرن یازدهم هجری است . نصرآبادی با تذکر اینکه در حداثت سن است ، آرد: «دو سال قبل از این [ سال تألیف تذکره ] به اصفهان آمده درخیابان مشهور به خان کاشان به امر بزازی مشغو...