کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجف بالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نجف بالا
لغتنامه دهخدا
نجف بالا. [ ن َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد، در 30 هزارگزی جنوب غربی مانه و 2 هزارگزی شمال راه بجنورد به مراوه تپه ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه و محصولش غلات و بنشن و پنبه ...
-
واژههای مشابه
-
دریاچه ٔ نجف
لغتنامه دهخدا
دریاچه ٔ نجف . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ن َ ج َ ] (اِخ ) دریاچه ای است در مغرب فرات بطرف عربستان که اکنون آن را دریاچه ٔ نجف خوانند. بابلیها بوسیله ٔ ترای ، که شاید یکی از شعب فرات بوده آب را در موقع طغیان به این دریاچه می انداختند. (از تاریخ ایران باستا...
-
در نجف
لغتنامه دهخدا
در نجف . [ دُرْ رِ ن َ ج َ / دُ رِ ن َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فارسی حجرالقمر. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سنگی است سفید و شفاف مانند بلور که در میان آن موهای سیاه معاینه می شود و آن موها را به حضرت علی (ع ) نسبت کنند و تعظیم ن...
-
شاه نجف
لغتنامه دهخدا
شاه نجف . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فلارد بخش لردگان شهرستان شهرکرد. دارای 316 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
شاه نجف
لغتنامه دهخدا
شاه نجف . [ هَِ ن َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سلطان و فرمانروای نجف . || (اِخ ) در تداول عامه امیرالمؤمنین علی علیه السلام .
-
قشلاق نجف
لغتنامه دهخدا
قشلاق نجف . [ ق ِ ن َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پائین شهرستان نهاوند واقع در 27 هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 121 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، حبوبات و شغل اهالی زرا...
-
نجف اصفهانی
لغتنامه دهخدا
نجف اصفهانی . [ ن َ ج َ ف ِ اِ ف َ ] (اِخ ) به روایت مؤلف صبح گلشن وی به گازری زندگی میکرده است . او راست :آنچه شد تقدیر نتواند کسی تدبیر کرددر دلم خون گشت هر خونی که مادر شیر کرد.رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن ص 540 و قاموس الاعلام ج 6 شود.
-
نجف آباد
لغتنامه دهخدا
نجف آباد. [ ن َ ج َ ] (اِخ ) از دهات بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول در 15 هزارگزی شرقی دزفول و 13 هزارگزی جنوب غربی جاده ٔ شوشتر به دزفول ، در دشت گرمسیری واقع است و 400 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ دز و محصولش غلات و برنج و کنجد است . ساکنان آن...
-
نجف آباد
لغتنامه دهخدا
نجف آباد. [ ن َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان تحت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔشهرستان نیشابور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
نجف آباد
لغتنامه دهخدا
نجف آباد. [ ن َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
نجف آباد
لغتنامه دهخدا
نجف آباد. [ ن َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان با 20 نفر جمعیت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
نجف آباد
لغتنامه دهخدا
نجف آباد. [ ن َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است با 85 تن سکنه از دهستان برزاوند شهرستان اردستان در 45 هزارگزی جنوب اردستان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
نجف آباد
لغتنامه دهخدا
نجف آباد. [ ن َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است در بخش شهداد شهرستان کرمان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
نجف آباد
لغتنامه دهخدا
نجف آباد. [ ن َ ج َ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، در 52 هزارگزی شمال غربی بیجار بر سر راه بیجار - دیواندره به سنندج در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 450 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و انگور و لبنیات و شغل اهالی زرا...