کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نجعه
/noj'e/
معنی
جستجوی آبوعلف؛ جستجوی چراگاه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نجعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نجعَة] [قدیمی] noj'e جستجوی آبوعلف؛ جستجوی چراگاه.
-
نجعه
واژهنامه آزاد
گیاه جستن
-
واژههای مشابه
-
نجعة
لغتنامه دهخدا
نجعة. [ ن ُ ع َ ] (ع اِمص ) جستجوی آب و علف و نگاهداری آن به جای خود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). طلب آب و گیاه کردن در موضع آنها. (فرهنگ خطی ) (فرهنگ نظام از فرهنگ وصاف ). طلب گیاه کردن در جای خودش و مساقط غیث ، اسم است از نجوع . (اقرب...
-
واژههای همآوا
-
نجاح
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیروزی ۲. رستگاری، فلاح ۳. حاجتروایی، کامیابی، مرادمندی
-
نجاح
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِمص .) پیروزی ، رستگاری .
-
نجاح
لغتنامه دهخدا
نجاح . [ ن َ ] (اِخ ) ملقب به المؤید. مملوک حبشی بود و به سال 412 هَ . ق . از طرف سلسله ٔ بنی زیاد به حکومت زبید رسید و تا سال 452 حکومت کرد. وی مؤسس سلسله ٔ بنی نجاح زبید است . رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 82 و الاعلام زرکلی ج 3 شود.
-
نجاح
لغتنامه دهخدا
نجاح . [ ن َ ] (ع اِمص ) پیروزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فیروزی . (دهار) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسما). کامیابی . کامروائی . ظفر. فوز. (یادداشت مؤلف ) : سلطان به جناح نجاح و بر فر و بال اقبال روی به غزنه آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ...
-
نجاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] najāh ۱. پیروزی.۲. رستگاری.
-
جستوجو در متن
-
نجع
لغتنامه دهخدا
نجع. [ ن ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ نجعة. رجوع به نجعة شود. || (مص ) گوارا بودن طعام و سود دادن خورنده را. (ازاقرب الموارد). || تأثیر کردن دارو، یا علف ، یا وعظ، یا خطابه در کسی . (از اقرب الموارد).
-
ذیاب
لغتنامه دهخدا
ذیاب . (ع اِ) ذِئاب . ج ِ ذیب . گرگان : در وقت انتصاف روز بتیغ انتصاف قرب پنجهزار جیفه ٔ کفار بر صحراء آن مصاف طعمه ٔ کلاب و نجعه ٔ ذیاب کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی مؤلف ص 201). رجوع به ذئاب شود.
-
انتصاف
لغتنامه دهخدا
انتصاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تمام حق خود گرفتن از کسی . (ناظم الاطباء). انتصف منه ؛ تمام حق خود گرفت از آن . (منتهی الارب ). نصف یافتن . (غیاث اللغات ). || معجر بر سر افکندن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اختمار. (از اقرب الموارد). مقن...
-
ابن الخطیب
لغتنامه دهخدا
ابن الخطیب . [ اِنُل ْ خ َ ] (اِخ ) ملقب به ذوالوزارتین (ای السیف و القلم )، لسان الدین ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن سعیدبن عبداﷲبن سعیدبن علی بن احمد سلمانی . اصلاً از مردم شام . یکی از اجداد او از شام به قرطبه و غرناطه هجرت کرده . مولد او در 713 هَ .ق ....