کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نجد
/najd/
معنی
زمین وسیع و بلند؛ سرزمین بلند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پشتواره، تپه، تل، توده، دشت، فلات
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نجد
واژگان مترادف و متضاد
پشتواره، تپه، تل، توده، دشت، فلات
-
نجد
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زمین بلند و وسیع . 2 - قسمتی از خاک عربستان .
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن َ ] (اِخ ) اقلیمی است در عربستان سعودی . مرکز آن ریاض است . رجوع به عربستان سعودی شود.
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن َ ] (اِخ ) سرزمین کوهستانی است در شمال جزیرةالعرب ، و مقابل آن تهامه است و آن منطقه ای است ساحلی در مغرب آن . (از اعلام المنجد). از بلاد عرب آنچه برخلاف غور است که تهامه باشد، و گاهی جیم را ضمه دهند. مذکر آید. و اعلای نجد تهامه و یمن است و ا...
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن َ ج َ ] (ع مص ) رنج دیدن .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) || مانده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعیا. (اقرب الموارد). || اندوهناک گردیدن . (آنندراج ). || خوی کردن از ماندگی و رنج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب ا...
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن َ ج ِ ] (ع ص ) آنکه از کار یا زحمتی عرق کند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دلاورِ درآینده در اموری که دیگران در آن عاجز باشند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). نُجُد. (المنجد). ج ، انجاد. || سریعالاجابة در آنچه بدان خوانده شود. نُجُد. (از المن...
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن َ] (ع اِ) زمین بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). آنچه مشرف و مرتفع باشد از زمین . (اقرب الموارد). زمینی بر بالا. (مهذب الاسما). فراز. (نصاب ) خلاف غور. (غیاث اللغات ). ج ، انجد، انجاد، نجاد، نجود، نُجُد، انجدة : ...
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن ُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نَجید. رجوع به نجید شود. || ج ِ نَجود. رجوع به نَجود شود. || ج ِ نجد. رجوع به نَجْد شود.
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن ُ ج ُ ] (ع ص ) نَجِد. رجوع به نَجِد شود.
-
نجد
دیکشنری عربی به فارسی
مبلمان کردن خانه , پرده زدن , رومبلي زدن
-
نجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَنجاد] [قدیمی] najd زمین وسیع و بلند؛ سرزمین بلند.
-
واژههای مشابه
-
غزوه ٔ نجد
لغتنامه دهخدا
غزوه ٔ نجد. [ غ َزْ وَ ی ِ ن َ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ ذات الرقاع . رجوع به ذات الرقاع و نجد شود.
-
واسط نجد
لغتنامه دهخدا
واسط نجد. [ س ِ طِ ن َ ] (اِخ ) نام موضعی است مذکور در شعر ذیل از خداش بن زهیر شاعر عرب : عفا واسط اکلاؤه فمحاضره الی حیث نهیاسیله فصدائره .(معجم البلدان ).
-
لَمْ نَجِدْ
فرهنگ واژگان قرآن
نمي يابيم