کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نجار
/najjār/
معنی
کسی که اشیای چوبی درست میکند؛ درودگر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
درودگر
برابر فارسی
چوبکار، درودگر
دیکشنری
cabinetmaker, carpenter, joiner
-
جستوجوی دقیق
-
نجار
واژگان مترادف و متضاد
درودگر
-
نجار
فرهنگ واژههای سره
چوبکار، درودگر
-
نجار
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اصل ، تبار، حسب . 2 - لون ، رنگ .
-
نجار
فرهنگ فارسی معین
(نَ جّ) [ ع . ] (ص شغل .) درودگر، سازندة اشیاء چوبی .
-
نجار
لغتنامه دهخدا
نجار. [ ن َ ] (اِ) گلگونه و غازه باشد که زنان بر روی مالند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گلگونه باشد که زنان بر روی مالند. (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ).اگر استعمال شده باشد ریشه اش در سنسکریت «نجر» از «جر» بمعنی پیری است ، چه گاهی سرخاب برای ...
-
نجار
لغتنامه دهخدا
نجار. [ ن َج ْ جا ] (اِخ ) حسین بن محمدبن عبداﷲ حسین بن عبداﷲ یا محمدبن حسین نجار، مکنی به ابوالحسن یا ابوعبداﷲ. مؤسس فرقه ٔنجاریة است و در حوالی سنه ٔ 230 هَ . ق . درگذشته است . رجوع به نجاریه و نیز رجوع به تاریخ مذاهب اسلام وترجمه ٔ الفرق بین الفر...
-
نجار
لغتنامه دهخدا
نجار. [ ن َج ْ جا ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو ازبخش مرکزی شهرستان مراغه ، در 67 هزارگزی جنوب مراغه در مسیر راه شاهین دژ به میاندوآب ، در جلگه ٔ معتدلی واقع است و 278 تن سکنه دارد. آبش از زرینه رود و محصولش غلات و بادام و چغندر و حبوبات و شغل اها...
-
نجار
لغتنامه دهخدا
نجار. [ ن َج ْ جا ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون در بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، در 14 هزارگزی شمال غربی پاوه و یکهزارگزی مشرق راه پاوه به نوسود، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 331 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش لبنیات ، توت ، گر...
-
نجار
لغتنامه دهخدا
نجار. [ ن َج ْ جا ] (اِخ ) دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، در 16 هزارگزی شمال گیلان و 4 هزارگزی مغرب سرباغ در دشت معتدل هوائی واقع است و 180 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کفرآور و محصولش غلات ، اقسام میوه ، پنبه ، توتون ، لبنیات...
-
نجار
لغتنامه دهخدا
نجار. [ ن َج ْ جا ] (اِخ ) عبدالرحمن بن احمد بلخی امینی ،مکنی به ابوسراقه . از شاعران قرن چهارم هجری و از مداحان سلطان محمود غزنوی یمین الدوله است . او راست :زره پوش ترک من آن ماه پیکرزره دارد از مشک بر ماه انورکه دیده ست مشک مسلسل زره سای که دیده ست...
-
نجار
لغتنامه دهخدا
نجار. [ ن َج ْ جا ] (ع ص ) درودگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). خوزم . (ناظم الاطباء). پیشه وری که کارش ساختن چیزها از چوب و تخته است . (فرهنگ نظام ). درگر. اسکاف . دروگر. (یادداشت مؤلف ) : همزاد بود ...
-
نجار
لغتنامه دهخدا
نجار. [ ن ُ / ن ِ ] (ع اِ) اصل . (منتهی الارب ) (دهار) (المنجد) (صحاح جوهری ) (فرهنگ خطی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نژاد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اصل مردم . (مهذب الاسماء). || حسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صحاح جوهری ) (ناظم الاطباء) (المنجد)...
-
نجار
دیکشنری عربی به فارسی
درودگر , نجار , نجاري کردن
-
نجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] najjār کسی که اشیای چوبی درست میکند؛ درودگر.
-
نجار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نِجار] [قدیمی] ne(o)jār ۱. اصلوتبار؛ حسب.۲. لون؛ رنگ.