کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نجاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نجاد
معنی
(نِ) [ ع . ] (اِ.) حمایل شمشیر، بند شمشیر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نجاد
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِ.) حمایل شمشیر، بند شمشیر.
-
نجاد
لغتنامه دهخدا
نجاد. [ ن َج ْ جا ] (ع ص ) فراش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آنکه بستر و بالین دوزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه بستر و بالین سازد. (ناظم الاطباء). مصلی دوز. (یادداشت مؤلف ).
-
نجاد
لغتنامه دهخدا
نجاد. [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نجد. رجوع به نجد شود. || حمایل تیغ. (منتهی الارب ). بند شمشیر که بر دوش و سینه حمایل اندازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حمایل شمشیر. (ناظم الاطباء). دوال شمشیر. (مهذب الاسما). || طویل النجاد؛ مرد درازقامت . (منتهی الارب ). ک...
-
واژههای مشابه
-
حسین نجاد
لغتنامه دهخدا
حسین نجاد. [ ح ُ س َ ن ِ ن َج ْ جا ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بغدادی حنبلی معروف به نجاد صغیر و مکنی به ابوعلی محدث و فقیه و اصولی بود و مؤلفاتی در آنها داشت . (شذرات الذهب ج 3 ص 36) (معجم المؤلفین ).
-
جستوجو در متن
-
نجادة
لغتنامه دهخدا
نجادة. [ ن ِ دَ ] (ع اِمص ) حرفه ٔ نَجّاد. (از المنجد). فراش دوزی . بالین دوزی . عمل نجاد. رجوع به نجّاد شود.
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابوالمعالی بن موسی بن نجاد، معروف به ابن نجاد، از پیشوایان اباضیه در عمان بود. در سال 549 هَ . ق . بر او بیعت کردند و تا سال 579 هَ . ق . که در جنگ کشته شد آن سمت را داشت . (از اعلام زرکلی ).
-
ژنده فروش
لغتنامه دهخدا
ژنده فروش . [ ژَ / ژِ دَ / دِ ف ُ ] (نف مرکب ) کهنه فروش . نجّاد. (زمخشری ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلمان نجاد مکنی به ابوبکر. او راست : مسند عمربن الخطاب رضی اﷲ عنه .
-
مصلی دوز
لغتنامه دهخدا
مصلی دوز. [ م ُ ص َل ْ لا ] (نف مرکب ) نجاد. که دوختن سجاده پیشه دارد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مصلی و مصلا و سجاده شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سلیمان نجاد بغدادی حنبلی مکنی به ابوبکر. او راست : فوائد النجاد. وفات او به سال 343 هَ . ق . بود.
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن ابی حامد کاتب مدینی ، مکنی به ابومحمد. از راویان است که در محله ٔ جورجیر می نشست . وی از احمدبن سلمان نجاد روایت کند. (ذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 2 ص 864).
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح .[ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن موسی ، مکنی به ابی محمد مؤدب . خطیب گوید وی از احمدبن سلمان نجاد و علی بن محمدبن زبیر کوفی و احمدبن کامل قاضی و ابوعلی بن صواف روایت کند. او مردی راست گوی بود و من از وی بسال 408 هَ . ق . حدیث نوشتم . (تاریخ بغ...
-
غوری
لغتنامه دهخدا
غوری . [ ] (اِخ ) محمدبن فارس بن محمد غوری . معروف به ابن باغندی . وی از ابوحسین احمدبن جعفربن محمدبن منادی و علی بن محمد مصری و احمدبن سلیمان نجاد و دیگران حدیث شنید، و محمدبن مخلد و ابوبکر خطیب از وی روایت کنند. او مردی نیکوکار و دیندار و صدوق بود،...