کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نج
/no(a)j/
معنی
اندرون دهان؛ لپ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نج
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نُ) (اِ.) اندرون دهان .
-
نج
لغتنامه دهخدا
نج . [ ن َ / ن ُ ] (اِ) اندرون دهان . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ خطی ) (شمس فخری ). مصحف بج است . (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). رجوع به بج شود : بی مدحت تو هرکه دهان را بگشایددندانْش کند چرخ برون یک به یک از نج .شمس فخری .
-
نج
لغتنامه دهخدا
نج . [ ن َج ج ] (ع مص ) زه کردن زخم و روان شدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). شکافتن ریش و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). نجیج . (المنجد). سر باز کردن زخم . || بشتافتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || چیزی را از دهان افکندن ....
-
نج
لغتنامه دهخدا
نج . [ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان رود علیا از بخش نور شهرستان آمل ،در 50 هزارگزی جنوب غربی آمل در منطقه ای کوهستانی وسردسیر واقع است و 800 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و سیب زمینی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از...
-
نج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بج، بچ، نس› (زیستشناسی) [قدیمی] no(a)j اندرون دهان؛ لپ.
-
واژههای مشابه
-
حج نج
لغتنامه دهخدا
حج نج . [ ح ُ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف از شهرستان بیرجند واقع در 56 هزارگزی شمال باختری خوسف . جلگه و گرمسیر است . دارای قنات و غلات و شغل اهالی زراعت ، کرباس بافی و مالداری است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
نُچ نُج
لهجه و گویش تهرانی
صدای راندن ستور
-
جستوجو در متن
-
باواسطه
فرهنگ واژههای سره
بامیا نج
-
بهرمه
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ مَ یا مِ) (اِ.) = برمه . پرمه . پرما: (نج .) متة درودگران .
-
میان رودبار بالا
لغتنامه دهخدا
میان رودبار بالا. [ رِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش نور شهرستان آمل ، واقع در 50هزارگزی جنوب باختری آمل در طرفین رودخانه ٔ بلده متشکل از هفت آبادی و حدود دو هزار تن جمعیت . محصول عمده ٔ آن غلات و سیب زمینی و لبنیات و میوه و دیه های مهم آن نج ، ت...
-
سامره
لغتنامه دهخدا
سامره . [ م َرْ رَ ] (اِخ ) شهری است بین بغداد و تکریت بر شرقی دجله . سامرا مقصود سر من رأی است و سامراء شاهد آن قول بحتری است :و أری المطایا لا قصور بهاعن لیل سامرّاء تذرُعه ُ.و ابوسعد گفته است سامراء شهری است بر بالای بغداد و در سه فرسخی بالای بغ...
-
حجرالبلور
لغتنامه دهخدا
حجرالبلور. [ ح َ ج َ رُل ْ ب َل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) بلور . بیرونی در کتاب الجماهیر گوید: حجرالبلور هو المها منصوب المیم و مکسورها. قالوا اصله من الماء لصفائه و مشابهة زلاله و اصل الماء موه لقولهم فی جمع الجمع الذی هو میاه أمواه و منه موهت الشی ٔ اذا...
-
پان ته آ
لغتنامه دهخدا
پان ته آ. [ت ِ ] (اِخ ) گزنفون در کتاب 4، فصل 2 آرد که : در خلال این احوال مادیها غنائم را تقسیم کردند و برای کوروش خیمه ٔ باشکوهی با تمام لوازم معیشت و یک زن شوشی ، که زیباترین زن آسیا بشمار میرفت ، با دو زن سازنده گذاردند. گرگانیها هم با سهام خودشا...