کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نتباره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نتباره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← اینترنتباره
-
واژههای مشابه
-
note
نُت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از نشانههای مختلفی که برای ثبت اصوات و سکوتهای موسیقایی و ویژگیهای آنها نزد اقوام گوناگون در دورههای مختلف به کار رفته باشد
-
نت
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ فر. ] (اِ.) = نوت : 1 - یادداشت . 2 - الفبای مخصوص موسیقی : دو، ر، می ، فا، سل ، لا، سی . 3 - (عا.) اسکناس .
-
نت
لغتنامه دهخدا
نت . [ ن َت ت ] (ع مص ) پرباد گردیدن منخرین و منتفخ شدن آن از خشم . (از منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). نتیت . (معجم متن اللغة). رجوع به نتیت شود.
-
نت
لغتنامه دهخدا
نت . [ ن ُ ] (فرانسوی ، اِ) نوت . یادداشت . تذکره .تبصره . || الفبای مخصوص موسیقی که تعدادشان هفت تاست . نشانه هائی که بوسیله ٔ آنها اصوات موسیقی را نشان دهند. (از فرهنگ فارسی معین ). نوتها روی پنج خط موازی افقی که به خطوط حامل موسوم است ، نوشته می ش...
-
نت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: note] not ۱. (موسیقی) نشانههای گرافیکی نمایندۀ صدا در نظام خطوط حامل که هفت نشانه با نامهای دو، رِِ، می، فا، سِل، لا، و سی هستند.۲. (موسیقی) صدایی که هر یک از این نشانه ها نمایندۀ آن است.۳. خلاصهای از یک کتاب، جزوه، یا سخنرانی؛ یا...
-
نت
دیکشنری فارسی به عربی
موضوع
-
باره
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسب، توسن، سمند، فرس، مرکب ۲. برج، دژ، قلعه ۳. بار، دفعه، کرت، مرتبه ۴. بار، حصار، دیوار، جرم ۵. باب، مورد ۶. روش، طرز
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bāre موضوع؛ مورد: دربارۀ، ◻︎ چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست / مرا بر دل اندیشه زاین باره نیست (فردوسی: ۶/۱۱۹).
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) bāre دفعه؛ مرتبه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): یکباره، دوباره، دگرباره، ◻︎ زآن شیفتهٴ سیهستاره / من شیفتهتر هزارباره (نظامی۳: ۴۶۶).
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) bāre دوستدار؛ بسیار علاقهمند (در ترکیب با کلمات دیگر): روسپیباره، زنباره، شاعرباره، عشقباره، غلامباره، گاوباره، ◻︎ دلی که عشق نورزید سنگ خاره بُوَد / چه دولتی بُوَد آن دل که عشقباره بُوَد (شرفالدینشفروه: مجمعالفرس: باره)، ◻︎ من گر نه...
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāre ۱. قلعه.۲. دیواری که بر دور شهرها و قلعهها بنا میکردند: ◻︎ سنگ بر بارۀ حصار مزن / که بُوَد کز حصار سنگ آید (سعدی: ۱۲۳).
-
باره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bārak] [قدیمی] bāre اسب؛ بارگی: ◻︎ بگفت و به گرز گران دست برد / عنان بارۀ تیزتگ را سپرد (فردوسی: ۱/۷۵).
-
باره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) ( اِ.) 1 - دیوار قلعه ، حصار. 2 - بارگی ، اسب .