کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نتفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نتفه
/notfe/
معنی
آنچه با دست و انگشت از گیاه و جز آن برچینند و برکنند؛ دستچین؛ برگزیده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نتفه
فرهنگ فارسی معین
(نُ فَ یا فِ) [ ع . نتفة ] (اِ.) 1 - بخشش ، عطا. 2 - اندکی ، مختصری .
-
نتفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نتفَة، جمع: نُتَف] [قدیمی] notfe آنچه با دست و انگشت از گیاه و جز آن برچینند و برکنند؛ دستچین؛ برگزیده.
-
واژههای مشابه
-
نتفة
لغتنامه دهخدا
نتفة. [ ن ُ ت َ ف َ ] (ع ص ) رجل نتفة؛ مردی که آغاز علمی را کند و به انجام نرساند. (ناظم الاطباء). آنکه اندکی از علم بیاموزد و در آن استقصا نکند. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
نتفة
لغتنامه دهخدا
نتفة. [ ن ُ ف َ ] (ع اِ) به انگشت برچیده از گیاه و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه با انگشت از گیاه و جز آن برچینند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (المنجد). گیاه و سبزی دست چین . ج ، نُتَف . || بخشش . عطا. (ناظم الاطباء). || چیزی ...
-
واژههای همآوا
-
نطفه
لغتنامه دهخدا
نطفه . [ ن ُ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) نُطفَة. آب مرد. آب پشت . آب که بچه از آن بود. منی . بیظ. آب . آب نشاط. (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به نطفة شود : ورا خوانند نطفه اهل معنی که پالوده از آن خون است یعنی . ناصرخسرو.اندر مشیمه ٔ عدم از نطفه ٔ وجودهر دو...
-
نطفه
واژگان مترادف و متضاد
اسپرم، اسپرماتوزوئید، تخم، تخمه، منی
-
نطفه
فرهنگ فارسی معین
(نُ فِ) [ ع . نطفة ] (اِ.) 1 - آب پاک و صاف . 2 - منی . 3 - یاختة تشکیل شده از ترکیب یک جفت گانه وبه طور کلی موجود در حال پیدایش از چنین یاخته ای .
-
نطفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نطفة، جمع: نُطَف و نِطاف] notfe ۱. (زیستشناسی) سلولهای حامل ویژگیهای والد نر؛ اسپرم.۲. آب مرد یا زن.
-
جستوجو در متن
-
نتف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نُتفَة] [قدیمی] notaf =نتفه
-
نتف
لغتنامه دهخدا
نتف . [ ن ُ ت َ ] (ع اِ) ج ِ نتفة. رجوع به نتفة شود : پس به تعلیم شاهزاده مشغول گشت و آنچه از طُرَف و نتف و نکت و دقایق علوم بوده به بیان وبرهان با او میگفت . (سندبادنامه ص 51). و اتسز نیز رسل فرستاد و تحف و هدایا و نتف . (جهانگشای جوینی ).
-
شحتلة
لغتنامه دهخدا
شحتلة. [ ش َ ت َ ل َ ] (ع اِ) آنچه از یک بار برکندن حاصل شود از موی و مانند آن . یقال : اعطنی شحتلة من کذا؛ ای نتفة منه . (منتهی الارب ). در شرح قاموس آمده که این کلمه غیر عربی است و در لسان العرب نیامده است . (از اقرب الموارد).
-
نبوض
لغتنامه دهخدا
نبوض . [ ن ُ ] (ع مص ) نبض . فرورفتن آب در زمین یا روان شدن بر آن . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). || برکندن موی . (از معجم متن اللغة): نبض الشعر نبضاً و نبوضاً؛ نتفه . (معجم متن اللغة).