کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نبیه
/nabih/
معنی
۱. شریف.
۲. زیرک؛ دانا؛ آگاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آگاه، بزرگوار
۲. زیرک، هوشیار
۳. مشهور، معروف
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبیه
فرهنگ نامها
(تلفظ: nabih) (عربی) شریف ، بزرگوار ؛ (در قدیم) آگاه ، هوشیار .
-
نبیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آگاه، بزرگوار ۲. زیرک، هوشیار ۳. مشهور، معروف
-
نبیه
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (ص .) دانا و آگاه . ج . نبهاء.
-
نبیه
لغتنامه دهخدا
نبیه . [ ن َ ] (ع ص ) نام آور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشهور. (فرهنگ نظام ). مشتهر. نابه . نَبَه ْ. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). ناموار. (زمخشری ). بانام . نامی . نامور. مقابل خامل . || گرامی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن...
-
نبیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nabih ۱. شریف.۲. زیرک؛ دانا؛ آگاه.
-
واژههای مشابه
-
نبیة
لغتنامه دهخدا
نبیة. [ ن َ بی ی َ ] (ع ص ) تأنیث ِ نبی . (از اقرب الموارد). پیغامبری که زن باشد. (از ناظم الاطباء). || (اِ) سفره ٔ برگ خرما. (از منتهی الارب ). سفرة من خوص . (اقرب الموارد). سفره ٔ مدور از برگ خرما، و عامه [ عرب ] بدان منخلة یا سفره گویند. (از معجم...
-
نبیه الدین
لغتنامه دهخدا
نبیه الدین . [ ن َ هُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن سعید المهدی مراکشی . رجوع به محمدبن سعید شود.
-
دانشمند نبیه
لغتنامه دهخدا
دانشمند نبیه . [ ن ِم َ دِ ن َ ] (اِخ ) (امیر...) نام یکی از ندیمان و ملازمان درگاه مسعود غزنوی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 48 و 180 و 257 و چ فیاض ص 10 و 53 و 183 و 185 و 256).
-
واژههای همآوا
-
نبیح
لغتنامه دهخدا
نبیح . [ ن َ ] (ع مص ) نبح . نباح [ ن ُ / ن ِ ] . تنباح . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). رجوع به نبح و نباح شود.
-
جستوجو در متن
-
پراستعداد
واژگان مترادف و متضاد
باذکاوت، نابغه، نبیل، نبیه ≠ بیاستعداد
-
famous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشهور است، مشهور، معروف، برجسته، نامی، نبیه، ستوده، سربلند، بلند اوازه، عالی، اعظم، مشخص
-
زکریا
لغتنامه دهخدا
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) پسر برخیا که اشعیای نبی او را فی مابین خود و نبیه شاهد گرفت و نبیه حامله شده ، پسری برای آن حضرت آورد، چنانکه در کتاب اشعیا 8:2 مذکور است قول صحیح آن است که او را بنی آساف می دانند. (دوم تواریخ 29:13). (از قاموس کتاب مق...