کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نبید
مترادف و متضاد
باده، شراب، صهبا، می
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبید
واژگان مترادف و متضاد
باده، شراب، صهبا، می
-
نبید
لغتنامه دهخدا
نبید. [ ن َ ] (اِ) در عربی شراب خرما را گویند. (برهان قاطع). مل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). نبیذ. پارسی باستان : نی پی ته . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). رجوع به نبیذ شود : می آزاده پدید آرد از بداصل فراوان هنر است اندر این نبید. رودکی .یکی جای خوبش فرو...
-
نبید
لغتنامه دهخدا
نبید. [ن ُ ] (اِ) بر وزن و معنی نوید است که مژدگانی و خبرخوش باشد. (برهان قاطع). نوید. خبر خوش . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (از جهانگیری ) (انجمن آرا). مژدگانی . (ناظم الاطباء). آگهی خوش . مژده . بشارت . (فرهنگ خطی ).- نبید دادن ؛ خبر خوش دادن . امیدو...
-
واژههای مشابه
-
گُل و نَبید
فرهنگ گنجواژه
می.
-
چنگ و رباب و نبید و عود
فرهنگ گنجواژه
ساز و آواز
-
جستوجو در متن
-
خمر
واژگان مترادف و متضاد
باده، رحیق، شراب، صهبا، مسکر، عرق، عقار، مل، می نبید، نبیذ،
-
شراب
واژگان مترادف و متضاد
باده، خمر، رحیق، سلیل، صهبا، مدام، مسکر، مل، می، نبید، نبیذ
-
نبیذ
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ معر. ] (اِ.) = نبید: شراب ، شراب خرما یا کشمش . ج . انبذه .
-
نبیذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nabiz ۱. ‹نبید› شراب.۲. شراب خرما.۳. شراب انگور.
-
میمیزی
لغتنامه دهخدا
میمیزی . (ص نسبی ) منسوب به میمیز : نبید تلخ چه انگوری و چه میمیزی سپید سیم چه با سکه و چه بی سکه . منوچهری .رجوع به میمیز شود.
-
ضری
لغتنامه دهخدا
ضری . [ ض َ ری ی ] (ع ص ،اِ) رگ که خون وی منقطع نشود. || آب غوره ٔ خرمای سرخ و زرد که آن را بر بار درخت کُنار ریخته و نبید سازند. (منتهی الارب ). آب غوره ٔ خرمای زرد و یا سرخ است که بر نبق بریزند و نبید سازند. (فهرست مخزن الادویه ). || ضاری . در پی ص...
-
مزر
لغتنامه دهخدا
مزر. [ م َ ] (ع اِ) شراب بوزه . مَرز. (ناظم الاطباء). بوزه را گویند و آن چیزی است مست کننده که از گندم وگاورس و جو سازند و به عربی نبید گویند. (برهان ).
-
پوشنجه
لغتنامه دهخدا
پوشنجه . [ ش َ ج َ / ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به پوشنج (پوشنگ ). بوشنجه : نوشم قدح نبید پوشنجه هنگام صبوح و ساقیان رنجه .منوچهری .