کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آگاه
واژگان مترادف و متضاد
آشنا، باخبر، بیدار، خبردار، خبره، خبیر، دانا، روشنضمیر، شناسا، عارف، متنبه، متوجه، مخبر، مسبوق، مستحضر، مطلع، ملتفت، نبیه، وارد، واقف، هوشیار ≠ ناآگاه
-
بزرگوار
واژگان مترادف و متضاد
ارجمند، بلندقدر، سرور، شرافتمند، شریف، عالیقدر، عظیمالشان، فخیم، گرامی، مجید، محترم، معز، معظم، مفخم، مکرم، نبیل، نبیه، والاگهر ≠ بیشرف، حقیر، ذلیل، زبون
-
هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
آگاه، بافراست، باهوش، باهوش، باهوش، بخرد، بیدار، بیداردل، تندذهن، تیزطبع، تیزهوش، خردمند، دوراندیش، زیرک، عاقل، فهیم، متفطن، متنبه، ناخفته، نبیه، هوشمند ≠ غافل
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن .[ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) کنیت ابن نبیه علی بن محمدبن حسن بن یوسف ، شاعر عرب ، متوفی به سال 619 هَ . ق .
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن نبیه . علی بن محمدبن حسن بن یوسف بن یحیی مصری ، ملقّب به کمال الدین و مشهور به ابن النبیه . رجوع به علی مصری (ابن محمدبن حسن بن ...) شود.
-
اتبع
لغتنامه دهخدا
اتبع. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) تابعتر: و از عبداﷲ محمدبن الفضل البلخی می آید که گفت : اعرف الناس باﷲ اشدهم مجاهدةً فی اوامره و اتبعهم بسنة نبیه . (هجویری ).- امثال :اتبع من تولب ؛ پیروتر از خرکرّه .
-
تقوه
لغتنامه دهخدا
تقوه . [ ] (اِخ ) (انتظار) 1- پدر زن حلده ٔ نبیه . دوم پادشان 22:14 که در دوم تواریخ 34:22 توقهه خوانده شده است . 2- پدر یحزیا. کتاب عزرا 10:15. (قاموس کتاب مقدس ).
-
یاقد
لغتنامه دهخدا
یاقد. [ ق ِ ](اِخ ) شهری است به حلب نزدیک عزاز و در آن شهر زنی بود که می پنداشت بر او وحی میشود و پدر وی به او ایمان داشت و در این باره میگفت : براستی دختر من نبیه ای است و محمدبن سنان خفاجی وی را مخاطب ساخته گوید:بحیاة زینب یا ابن عبدالواحدو بحق کل ...
-
نبه
لغتنامه دهخدا
نبه . [ ن َ ب ِه ْ ] (ع ص ) بلندآوازه . نبیه . نَبَه ْ. نابه . (از معجم متن اللغة). نام آور. برای واحد و جمع یکسان است . (از منتهی الارب ). مشهور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مشهور. معروف . (ناظم الاطباء). رجوع به نَبَه ْ شود. || گرامی . (منتهی ال...
-
حاکم لشکر
لغتنامه دهخدا
حاکم لشکر. [ ک ِ م ِ ل َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از مناصب لشکری عهد غزنویان : و این مجلس را حاکم لشکر و فقیه نبیه به امیر رسانیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182). و دانشمند نبیه و حاکم لشکر نصربن خلف را گفت : مردم انبوه بر کار باید کرد. (تاری...
-
زیرک
واژگان مترادف و متضاد
۱. باذکاوت، باهوش، بیدار، تیزخاطر، تیزرای، تیزهوش، خردمند، دانا، داهیه، داهی، ذکی، زرار، زرنگ، عاقل، فرزانه، فطن، مراقب، مواظب، نبیل، نبیه، وقاد، هوشمند، هوشیار ۲. زبل، محیل، ناقلا ≠ پخمه
-
ذوی العلم
لغتنامه دهخدا
ذوی العلم . [ ذَ وِل ْ ع ِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوندان دانش : و صلی اﷲ علی محمد نبیه الهادی الی سبیل الجنان و آله و اولاده ذوی العلم و العرفان . (قصص الانبیاء ص 2).
-
فلجان
لغتنامه دهخدا
فلجان . [ ف َ ] (ع اِ)سواقی الزرع . (تاج العروس ). درختی است : نبیة؛ شاخ درخت فلجان . (از منتهی الارب ). || پوست گورخر. (یادداشت مؤلف از ابن الندیم ). و الروم یکتب فی الحریر الابیض و الرق و غیره ، و فی الطومار المصری و فی الفلجان ، و هو جلود الحمیر ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن نبیه . صحابی و پدر انس صحابی است . ابوعبدالرحمن سلمی او را در زمره ٔ اصحاب الصفة آرد و پسر او انس حدیثی از وی روایت کند. رجوع بکتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 1 ص 305 شود.
-
نابه
لغتنامه دهخدا
نابه . [ ب ِه ْ ] (ع ص ) شریف . (اقرب الموارد). نام آور و گرامی . (منتهی الارب ). ج ، نُبُه ْ. (آنندراج ). بزرگوار. مشهوربه بزرگی . بلندنام . نبیه . نبه . || امر نابه ؛ کار بزرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). النابه من الامور؛ العظیم الجلیل . (معجم متن...