کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نبک
/nabk/
معنی
جایی در کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج شود؛ زهآب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبک
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) زهاب ، جایی کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج می شود.
-
نبک
لغتنامه دهخدا
نبک . [ ن َ ] (اِ) زهاب را گویند، و آن تراویدن آب باشد از کنار چشمه و رودخانه . (برهان قاطع) (آنندراج ). زه آب . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ). زهاب . تراوش آب ازکنار چشمه و رودخانه . (برهان قاطع). بمعنی تراویدن آب بود از کنار چشمه و رودخانه ، و آن را به ...
-
نبک
لغتنامه دهخدا
نبک . [ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است بین حمص و دمشق . (از معجم البلدان ).
-
نبک
لغتنامه دهخدا
نبک . [ ن َ ب َ / ن َ ] (ع اِ) ج ِ نَبْکة و نَبَکة. رجوع به نبکة شود.
-
نبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nabk جایی در کنار چشمه یا رودخانه که آب باریکی از آن خارج شود؛ زهآب.
-
واژههای مشابه
-
قفا نبک
لغتنامه دهخدا
قفا نبک . [ ق ِ ن َ ک ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) بایستید تا بگرییم ، و این مطلع معلقه ای است از امرءالقیس : قفا نبک من ذکری ̍ حبیب و منزل بسقطاللوی بین الدخول فحومل .نوای قمری و طوطی که بارودست می بر سرنشید بلبل و صلصل قفا نبک ِ و من ذکری . منوچهری...
-
جستوجو در متن
-
نباک
لغتنامه دهخدا
نباک . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نَبکة. (منتهی الارب ).نَبَک . نَبْک . نبوک . تل های کوچک یا پشته های محددةالرأس . (از المنجد). رجوع به نَبکَة و نبک شود. || ج ِ نَبَکة. (المنجد). رجوع به نَبَکة شود.
-
ذات الذخایر
لغتنامه دهخدا
ذات الذخایر. [ تُذْ ذَ ی ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است میان حمص و دمشق . رجوع به کلمه ٔ نبک در معجم البلدان یاقوت شود.
-
حومل
لغتنامه دهخدا
حومل . [ ح َ م َ ] (اِخ ) نام موضعی است : قفا نبک من ذکری حبیب و منزل بسقط اللوی بین الدخول فحومل .امروءالقیس .
-
فیطس
لغتنامه دهخدا
فیطس . [ طُ ] (معرب ، اِ) نوعی از صنوبر. قمل قریش . (یادداشت مؤلف ). صنوبرالصغار. (یادداشت دیگر). به یونانی حب صنوبر صغار است ، و آس بستانی را نیز نامند و غلط کرده صاحب تحفه که نبک آس نوشته . (مخزن الادویه ).
-
می بر سر
لغتنامه دهخدا
می بر سر. [ م َ / م ِ ب َ س َ ] (اِ مرکب ) از آهنگها و الحان موسیقی است : نوای قمری و طوطی که نوروز است و می بر سرنشید بلبل و صلصل قفا نبک و عن ذکری . منوچهری .و رجوع به ذیل آهنگ شود.
-
نبکة
لغتنامه دهخدا
نبکة. [ ن َ ب َ ک َ / ن َ ک َ ] (ع اِ) زمین که در آن نشیب و فراز باشد. || پشته . ریگ توده ٔ خرد. || پشته ٔ تیزسر، و گاهی سرخ هم باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، نبک ، نبوک ، نباک .
-
امروءالقیس
لغتنامه دهخدا
امروءالقیس .[ اِ رَ ءُل ْ ق َ ] (اِخ )جندح یا سلیمان پسر حجر کندی . بزرگترین شاعر دوره ٔ جاهلیت و یکی از صاحبان معلقات بود. معلقه ٔ وی مشهورترین معلقات و قریب هشتاد بیت و مطلع آن این است :قفا نبک من ذکری حبیب و منزل بسقط اللوی بین الدخول فحومل .نسب و...