کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبض ضعیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
low-tension pulse, pulsus parvus, pulsus vacuus, formicant pulse, soft pulse, pulsus formicans, pulsus mollis
نبض ضعیف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نبضی با آغاز ناگهانی، مدت کم، دامنۀ کوتاه و اُفت سریع که با فشار دادن بهآسانی از بین میرود
-
واژههای مشابه
-
pulsatile
نبضدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] دارای ضربان آهنگین نبضمانند
-
bigeminal pulse, pulsus bigeminus
نبض دوگانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نبضی که در آن ضربانها بهصورت دوتادوتا اتفاق میافتد و فاصلۀ هر زوج با زوج بعدی بیشازحدِ بهنجار است
-
abdominal pulse
نبض شکمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نبضی که در روی آئورت شکمی دیده یا لمس میشود
-
pulsation
ضربان نبض
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ضربان آهنگینی مانند ضربان قلب
-
صغر نبض
لغتنامه دهخدا
صغر نبض . [ ص ِ غ َ رِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناقص بودن نبض در درازی و پهنی و بلندی . رجوع به رگ شناسی ابن سینا چ انجمن آثار ملی ص 23 شود.
-
نبض خورشید
لغتنامه دهخدا
نبض خورشید. [ ن َ ض ِ خوَرْ / خُرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطوط شعاعی . (آنندراج ).
-
نبض گرفتن
لغتنامه دهخدا
نبض گرفتن . [ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) انگشتان را برای حس کردن به روی نبض گذاشتن . (ناظم الاطباء). به جهت تشخیص تب ، شماره ٔ حرکت نبض را در هر دقیقه معلوم کردن : طبیب ارچند گیرد نبض پیوست به بیماری به دیگر کس دهد دست .نظامی .
-
نبض شناسی
لغتنامه دهخدا
نبض شناسی . [ ن َ ش ِ] (حامص مرکب ) عمل نبض شناس . رجوع به نبض شناس شود.
-
نبض گیر
لغتنامه دهخدا
نبض گیر. [ ن َ ] (نف مرکب ) طبیب . پزشک . (ناظم الاطباء). نبض شناس . که نبض بیمار گیرد.
-
نبض نگار
لغتنامه دهخدا
نبض نگار. [ ن َ ن ِ ] (اِ مرکب ) وسیله ای که با آن قوت و ارتفاع ضربان نبض را ترسیم کنند و اندازه گیرند.
-
نبض القلب
دیکشنری عربی به فارسی
ضربان قلب , تپش دل , جنبش , احساسات
-
نبض شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (پزشکی) [قدیمی] nabzšenās پزشکی که با گرفتن نبض بیمار حالت او را تشخیص دهد؛ نبض شناسنده.
-
نبض نگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹نبضسنج› (پزشکی) nabznegār آلتی که روی شریان زند اعلا وصل میشود و ضربانهای آن را ثبت میکند؛ اسفیگموگراف.