کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبشت
لغتنامه دهخدا
نبشت . [ ن ِ ب ِ ] (مص مرخم ) نبشتن . نوشت . خط. تحریر. (ناظم الاطباء). ماضی ِ نبشتن است ولی گاهی افاده ٔ معنی مصدری می کند. (آنندراج ) (انجمن آرا) : بوسهل حمدوی مواضعه نبشت در هر بابی با شرایطتمام چنانکه او دانستی نبشت . (تاریخ بیهقی ص 395).هم رقعه ...
-
واژههای مشابه
-
سنگ نبشت
لغتنامه دهخدا
سنگ نبشت . [ س َ ن ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) آنچه بر روی سنگ نویسند.
-
نبشت افزار
لغتنامه دهخدا
نبشت افزار. [ ن ِ ب ِ اَ ] (اِ مرکب ) آنچه برای نوشتن ضروری است ، چون قلم و دوات و مرکب و کاغذ و غیره . (یادداشت مؤلف ). نوشت افزار. ابزار نوشتن . وسایل کتابت .
-
جستوجو در متن
-
کنشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آرامی] ‹کنش، کنست› [قدیمی] ke(o)nešt عبادتگاه غیرمسلمانان؛ عبادتگاه یهودیان: ◻︎ تو را آسمان خط به مسجد نبشت / مزن طعنه بر دیگری در کنشت (سعدی۱: ۱۷۶).
-
پشیمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: pašēmān] ‹پشیم› pašimān کسی که از کاری که کرده شرمگین و ناخشنود باشد و نخواهد آن کار را تکرار کند: ◻︎ پشیمان شد از کرده و خوی زشت / بفرمود بر سنگ گورش نبشت (سعدی۳: ۴۹۸).
-
نبشتن
لغتنامه دهخدا
نبشتن . [ ن َ ب َ ت َ ] (مص ) پیچیدن . نوشتن . طی : کشته و بر کشته چند روز گذشته در کفنی هیچ کشته را ننبشته . منوچهری . || طی کردن . درنوردیدن . درنوشتن . درنبشتن : پای مسیحا که جهان می نبشت بر سر بازارچه ای می گذشت . نظامی .ره نوردی که چون نبشتی راه...
-
ستیزگاری
لغتنامه دهخدا
ستیزگاری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) عمل ستیزگار و ستیزگر: اپرویز از آنجا که ستیزگاری و بدخویی اورا بود نبشت که ... (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 105).
-
کاتب سرشت
لغتنامه دهخدا
کاتب سرشت . [ ت ِ س ِ رِ ] (ص مرکب ) آنکه ذاتاً نویسنده است . آنکه فطرةً کاتب باشد : بفرمود تا مرد کاتب سرشت به آب رزان نکته ها را نبشت .نظامی .
-
عهدنامچه
لغتنامه دهخدا
عهدنامچه . [ع َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) عهدنامه . پیمان نامه : پس دواة خاصه پیش آوردند در زیر آن بخط خویش تازی و فارسی عهدنامچه که از بغداد آورده بودند و آنچه استادم ترجمه کرده بود نبشت . (تاریخ بیهقی ص 295).
-
سحی
لغتنامه دهخدا
سحی . [ س َ حا ] (ع اِ) سحاء. سحاءة : خدای ما سوی ما نامه ای نبشت شگفت نبشته هاش موالید و آسمانْش سحی . ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانه ٔ طهران ص 454).سایه ٔ عدل او کشیده طناب نامه ٔ فتح او گشاده سحی . ابوالفرج رونی .رجوع به سحاء و سحاءة شود.
-
حشم دار
لغتنامه دهخدا
حشم دار. [ ح َ ش َ ] (نف مرکب ) آن کس که عده ٔ لشکری غیر منتظم در اختیار او باشد : سلطان بخط خویش ملطفه ای نبشت و نام یکی از حشم داران ببرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 320).هم حشمت و کبر و هم حشم دارهم دولت مند و هم درم دار.نظامی .
-
دردسر آوردن
لغتنامه دهخدا
دردسر آوردن . [ دَ دِ س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دردسر دادن . دچار زحمت کردن . مصدع شدن . تصدیع دادن . موجب تصدیع و تضییع وقت شدن : نباید که شما دو تن مجلس عالی را دردسر آرید. آنچه نبشتنی است ، سوی من فراختر می باید نبشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 271).
-
راهزاد
لغتنامه دهخدا
راهزاد. (اِخ ) نام یکی از سرداران خسرو پرویز در جنگ با رومیان : و پرویز راهزاد پارسی را که از جمله ٔ بزرگان بود با دوازده هزار مرد بجنگ هرقل فرستاد و راهزاد چون شکل کار بدید نامه ای نبشت با پرویز که لشکر روم بسیارند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 105).