کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نبذ
/nabz/
معنی
چیز اندک؛ کم؛ اندک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبذ
فرهنگ فارسی معین
(نَ بَ) [ ع . ] (اِ.) چیز اندک ، کم . ج . انباذ.
-
نبذ
لغتنامه دهخدا
نبذ. [ ن َ ] (ع مص ) پیمان شکستن . نقض عهد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از ناظم الاطباء). || اهمال کردن در کاری . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از ناظم الاطباء). || نبیذ کردن . (المصادر زوزنی ). بگنی ساختن . (از منتهی الارب ). آب ریختن بر خرما و ...
-
نبذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nabz چیز اندک؛ کم؛ اندک.
-
واژههای مشابه
-
نُبِذَ
فرهنگ واژگان قرآن
دور انداخته شد - انداخته شد(کلمه نبذ به معناي دور انداختن چيزي است)
-
نَبَذَ
فرهنگ واژگان قرآن
دور انداخت -پشت سر انداخت (نبذ طرح و دور انداختن چيزي است ، و اين کلمه مثلي است که در مورد ترک و بي اعتنائي استعمال ميشود ، همچنانکه در مقابل آن يعني در مورد اعتناي به امري و گرفتن و ملازمت آن جمله نصب العين را به عنوان مثال استعمال ميکنند)
-
واژههای همآوا
-
نبض
واژگان مترادف و متضاد
۱. تپش، ضربان ۲. جریان، سیر
-
نبض
فرهنگ واژههای سره
تپش
-
نبض
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ضربان قلب . 2 - جنبیدن رگ .
-
نبز
لغتنامه دهخدا
نبز. [ ن َ ] (ع مص ) اشاره کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لمز. (المنجد). || عیب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لقب نهادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). لقب گذاشتن ، و آن در مورد القاب مستهجن قبیح شایع ا...
-
نبز
لغتنامه دهخدا
نبز. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) پازنامه . (منتهی الارب ). پاژنامه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لقب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (معجم متن اللغة) (مهذب الاسماء) (المنجد). و بیشتر بر القاب ذمیمه اطلاق شود. (از معجم متن اللغة). لقب ...
-
نبز
لغتنامه دهخدا
نبز. [ ن َ ب ِ ] (ع ص ) ناکس در حسب و در خوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ناکس و لئیم در حسب و در خلق و خوی . (ناظم الاطباء) فرومایه در حسب و خلق . (اقرب الموارد از قاموس ) (از معجم متن اللغة) (از المنجد).
-
نبز
لغتنامه دهخدا
نبز. [ ن ِ ] (ع اِ) پوست بالائین خرمابن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). سعف . پوست بالائی نخل . (از اقرب الموارد).
-
نبض
لغتنامه دهخدا
نبض . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن رگ . (از منتهی الارب ). جنبیدن و زدن رگ . (از اقرب الموارد). جستن رگ . (زوزنی ) (دهار). جنبیدن رگ . (آنندراج ). نبضان . (اقرب الموارد). جنبیدن رگ جاندار که گاهی قوی است و گاهی ضعیف و گاهی آمیخته که طبیب از آن استدلال بر م...