کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نبت
/nabt/
معنی
گیاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رستنی، گیاه، نبات
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبت
واژگان مترادف و متضاد
رستنی، گیاه، نبات
-
نبت
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) روییدن گیاه ، رستن . 2 - (مص م .) رویانیدن زمین گیاه را. 3 - (اِمص .) رویش ، بالش . 4 - (اِ.) آن چه که روید، گیاه ، نبات .
-
نبت
لغتنامه دهخدا
نبت . [ ن َ ] (ع اِ) گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). نبات . (اقرب الموارد).هرچه بروید. (مهذب الاسماء). آنچه برویاند آن را خدا. آنچه از رستنیها که از زمین برآید. (از معجم متن اللغة). روییدنی . رستنی . نبا...
-
نبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nabt گیاه.
-
واژههای مشابه
-
نبت الارز
لغتنامه دهخدا
نبت الارز. [ ن َ تُل ْاَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به حب الصنوبر الصغار شود.
-
واژههای همآوا
-
نبط
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برآمدن آب از چاه و زمین . 2 - (مص م .) برآوردن آب از چاه . 3 - ظاهر کردن چیزی را. 4 - نشر علم و معرفت .
-
نبط
فرهنگ فارسی معین
(نَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نخستین آبی که از چاه - - به هنگام حفر آن - - ظاهر شود. 2 - غور آب . 3 - غور مرد، باطن وی .
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط. [ ن َ ] (اِخ ) رودباری است در ناحیه ٔ مدینه نزدیک حوراء که در آن معدن سنگ برام است . (منتهی الارب ).
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط. [ ن َ ] (ع مص ) برآمدن آب از چاه و زمین . نبوط. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نبع. (معجم متن اللغة) (از المنجد). || بسیار شدن آب چاه . (معجم متن اللغة). || برآوردن آب چاه . (منتهی الارب ). خارج کردن آب از چاه . (از معجم متن اللغة) (از المنجد): ن...
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) گروهی از مردم که در بطائح میان عراقین نازل شدند. (منتهی الارب ). نَبَطی و نباطی [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] و نَباط، منسوب به وی ، مثل یمنی و یمانی و یمان . (منتهی الارب ). گروهی اند در سواد عراق . (السامی ) (مهذب الاسماء). قومی که در...
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) آب که نخستین ازقعر چاه برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آبی که نخستین از تک چاه برآید. (ناظم الاطباء). اولین آبی که ظاهر شود از چاه چون آن را حفر کنند. (از معجم متن اللغة). نخست آب که پدید آید اندر چاه . (مه...
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط.[ ن ُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ انبط، بمعنی گوسفندی که پهلوها و شکمش سپید است . رجوع به نبطاء و انبط شود.
-
نبة
لغتنامه دهخدا
نبة. [ ن َب ْ ب َ ] (ع اِ) بوی بد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).