کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبة
لغتنامه دهخدا
نبة. [ ن َب ْ ب َ ] (ع اِ) بوی بد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
نبه
لغتنامه دهخدا
نبه . [ ن َ ب َه ْ ] (ع مص ) یادآوری کاری را که فراموش بود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بیدارشدن از خواب . (از معجم متن اللغة) (از ناظم الاطباء).بیدار شدن . (زوزنی ). || زیرک گردیدن در کاری . (از ناظم الاطباء): نبه للامر نبهاً؛ فطن له . (...
-
نبه
لغتنامه دهخدا
نبه . [ ن َ ب ِه ْ ] (ع ص ) بلندآوازه . نبیه . نَبَه ْ. نابه . (از معجم متن اللغة). نام آور. برای واحد و جمع یکسان است . (از منتهی الارب ). مشهور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مشهور. معروف . (ناظم الاطباء). رجوع به نَبَه ْ شود. || گرامی . (منتهی ال...
-
نبه
لغتنامه دهخدا
نبه . [ ن َب ْه ْ ] (ع اِمص ) زیرکی . (اقرب الموارد). فطنت . || (مص ) آگاه شدن . (غیاث اللغات ).
-
نبه
لغتنامه دهخدا
نبه . [ ن ُ ب ُه ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نابه . (منتهی الارب ). رجوع به نابه شود.
-
نبه
لغتنامه دهخدا
نبه . [ ن ُب ْه ْ ] (ع اِمص ) زیرکی . بیداری . فطانت . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نباهت . فطنت . ضد خمول . (از معجم متن اللغة). فطنة. (المنجد). || (مص ) یادآوری فراموش شده را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برخاستن از خواب...
-
واژههای همآوا
-
نبت
واژگان مترادف و متضاد
رستنی، گیاه، نبات
-
نبت
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) روییدن گیاه ، رستن . 2 - (مص م .) رویانیدن زمین گیاه را. 3 - (اِمص .) رویش ، بالش . 4 - (اِ.) آن چه که روید، گیاه ، نبات .
-
نبط
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) برآمدن آب از چاه و زمین . 2 - (مص م .) برآوردن آب از چاه . 3 - ظاهر کردن چیزی را. 4 - نشر علم و معرفت .
-
نبط
فرهنگ فارسی معین
(نَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نخستین آبی که از چاه - - به هنگام حفر آن - - ظاهر شود. 2 - غور آب . 3 - غور مرد، باطن وی .
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط. [ ن َ ] (اِخ ) رودباری است در ناحیه ٔ مدینه نزدیک حوراء که در آن معدن سنگ برام است . (منتهی الارب ).
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط. [ ن َ ] (ع مص ) برآمدن آب از چاه و زمین . نبوط. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نبع. (معجم متن اللغة) (از المنجد). || بسیار شدن آب چاه . (معجم متن اللغة). || برآوردن آب چاه . (منتهی الارب ). خارج کردن آب از چاه . (از معجم متن اللغة) (از المنجد): ن...
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) گروهی از مردم که در بطائح میان عراقین نازل شدند. (منتهی الارب ). نَبَطی و نباطی [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] و نَباط، منسوب به وی ، مثل یمنی و یمانی و یمان . (منتهی الارب ). گروهی اند در سواد عراق . (السامی ) (مهذب الاسماء). قومی که در...