کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نباض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نباض
/nabbāz/
معنی
نبضگیرنده؛ نبضشناس؛ پزشک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نباض
فرهنگ فارسی معین
(نَ بّ) [ ع . ] (ص .) نبض گیرنده ، نبض شناس ، پزشک .
-
نباض
لغتنامه دهخدا
نباض . [ ن َب ْ با ] (ع ص ) نبض گیرنده . پزشک .(ناظم الاطباء). نبض شناس . و این مبالغه نیست بلکه صیغه ٔ نسبت است ، چنانکه عطار و حداد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || زننده (رگ را). رفاز. (از یادداشت مؤلف ). || لرزنده . (مهذب الاسماء).
-
نباض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] nabbāz نبضگیرنده؛ نبضشناس؛ پزشک.
-
واژههای همآوا
-
نباذ
لغتنامه دهخدا
نباذ. [ ن َب ْ با ] (ع ص ) افشرنده و بگنی سازنده . (آنندراج ). آنکه شراب افکند. || نبیذفروشنده . (ناظم الاطباء). نبیذفروش . (مهذب الاسماء). فروشنده ٔ نبیذ. (از المنجد) (از اقرب الموارد). میفروش . باده فروش . شراب فروش . خمار.
-
نباذ
لغتنامه دهخدا
نباذ. [ ن ِ ] (ع مص ) مخالفت کردن و جدا شدن از کسی به خاطر ناخوش داشتن او. (اقرب الموارد). منابذة. (المنجد). || غلبه کردن سپاه در حرب . (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به منابذة شود. || بیع منابذة.بیعالحصاة. بیع القاء الحجر. رجوع به منابذة شود.
-
نباذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] nabbāz نبیذفروش؛ میفروش؛ شرابفروش.
-
جستوجو در متن
-
رفاز
لغتنامه دهخدا
رفاز. [ رَف ْ فا ] (ع ص ) نباض . زننده (رگ ). (یادداشت مؤلف ). رجوع به رفز شود.