کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نایژهبینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
bronchoscopy
نایژهبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] معاینه و بررسی داخل نای و نایژهها و انجام اقدامات تشخیصی و درمانی با استفاده از نایژهبین
-
واژههای مشابه
-
bronchus
نایژه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] گذرگاه هوایی ششها، پس از نای، که دیوارۀ آن دارای غضروف و غدههای مخاطی است * مصوب فرهنگستان اول
-
نایژه
فرهنگ فارسی معین
(ژِ) (اِمصغ .) نک . نایژک .
-
نایژه
لغتنامه دهخدا
نایژه .[ ژَ / ژِ ] (اِ مصغر) (از: نای + ژه = چه ، پسوند تصغیر) نایزه . نایچه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نی کوچک . (فرهنگ نظام ). نی خرد و کوچک . (ناظم الاطباء).این لغت در اصل نایچه بود یعنی نی کوچک و چون ژای پارسی با جیم تبدیل می یابد، مانند کژ ...
-
نایژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نایزه، نایچه› nāyže ۱. (زیستشناسی) هریک از شاخههای نای که درون شش قرار دارد.۲. [قدیمی] هرچیزی که مانند نی باشد.۳. [قدیمی] لولۀ ابریق و هر لولۀ باریک که آب از آن عبور کند.
-
بینی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوز، خیشوم، دماغ، غنه ۲. مشام
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج ...
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِخ ) یوسف بن مبارک بن بینی . محدث است . (منتهی الارب ).
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (صوت ) مأخوذ از ماده ٔ مضارع دیدن (مانند گویی و گوییا و دیگر قیدها و اصوات مأخوذ از فعل ) بمعنی چه بسیار خوب را فرهنگ شعوری در بی بی آورده و آن را صورتی از به به دانسته . چه نیکوست . طوبی . (یادداشت مؤلف ). نیکو. (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس )...
-
بینی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bini ۱. عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و بهوسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام میکنند و از داخل بهوسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت میشود.۲. [قدیمی، مجاز] کبر؛ غرور.〈 بینی کردن (زدن): (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] خودبینی ک...
-
بِيْنِي
فرهنگ واژگان قرآن
بين من
-
بینی
دیکشنری فارسی به عربی
انف , خرطوم
-
بینی
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: demâq طاری: demâq طامه ای: damâq طرقی: dömâq کشه ای: domâq نطنزی: domâq
-
bronchitis
نایژهآماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] التهاب نایژه متـ . نایژآماس