کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نایب الزیاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نایب الزیاره
/nā'ebozziyāre/
معنی
کسی که به نیابت از شخص دیگر به زیارت مزار یکی از امامان برود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نایب الزیاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: نائبالزیارَة] nā'ebozziyāre کسی که به نیابت از شخص دیگر به زیارت مزار یکی از امامان برود.
-
واژههای مشابه
-
ده نایب
لغتنامه دهخدا
ده نایب . [ دِه ْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان . واقع در 21هزارگزی شمال باختری اردستان . دارای 222 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
نایب اصفهانی
لغتنامه دهخدا
نایب اصفهانی . [ ی ِ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ ) محمد رضا، متخلص به نایب . از شاعران قرن دوازدهم و معاصر با شیخ محمدعلی حزین لاهیجی است . او راست :ناله پنداشت که در سینه ٔ ما جاتنگ است رفت و برگشت سرآسیمه که دنیا تنگ است .رجوع به قاموس الاعلام ج 6 و ریحانة ا...
-
نایب امام
لغتنامه دهخدا
نایب امام . [ ی ِ ب ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقامی است که شیعیان به مجتهد جامعالشرایط دهند. رجوع به نایب خاص و نایب عام شود.
-
نایب برید
لغتنامه دهخدا
نایب برید. [ ی ِ ب ِ ب َ / ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نائب برید. رجوع به برید شود : نایب برید را بخواندم و سیم و جامه دادم تا بدان نسخت که خوانده انهی کرد. (تاریخ بیهقی ص 338). این عصائی که داشت برشکافت و رقعتی خرد از آن ِ بوعبداﷲ حاتمی نایب ...
-
نایب تنگری
لغتنامه دهخدا
نایب تنگری . [ ی ِ ب ِ ت َ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قائم مقام خدا، چه نایب در عربی قائم مقام و تنگری در ترکی خدا را گویند و آن کنایه است از خلیفه و پادشاه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
نایب خاص
لغتنامه دهخدا
نایب خاص . [ ی ِ ب ِ خاص ص / ی ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) به اعتقاد شیعه ٔ امامیه ٔ اثناعشریه ، آنکه از جانب امام عصر برای تمشیت امور مسلمانان و اقامت نماز جمعه و جماعت و اجرای حدود تعیین شود. نایب خاص امام زمان (امام دوازدهم شیعیان ) این چهار تن...
-
نایب سفارت
لغتنامه دهخدا
نایب سفارت . [ ی ِ ب ِ س ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دبیر سفارت . (از لغات فرهنگستان ).
-
نایب عام
لغتنامه دهخدا
نایب عام . [ ی ِ ب ِ عام م / ی ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اعتقاد شیعه ٔ امامیه ، فقها و مجتهدین نایب عام امام زمانند در ابلاغ احکام شرع و اخذ سهم امام .
-
نایب غیبت
لغتنامه دهخدا
نایب غیبت . [ ی ِ ب ِ غ َ / غ ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نایب خاص . رجوع به نایب خاص شود.
-
نایب همدانی
لغتنامه دهخدا
نایب همدانی . [ ی ِ ب ِ هََ م َ] (اِخ ) از سادات همدان است و این ابیات از اوست :آبی از جوی مروت هیچکس ما را ندادخضر این سرچشمه پنداری ز دنیا رفته است .گریه ٔ بی اختیارم می برد از خویشتن هست در راه محبت اشک من گلگون من .(تذکره ٔ صبح گلشن ص 503 وقاموس ...
-
نایب التولیه
لغتنامه دهخدا
نایب التولیه . [ ی ِ بُت ْ ت َ ی َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب )آنکه به نیابت متولی تولیت موقوفه ای را تعهد کند.
-
نایب الحکومه
لغتنامه دهخدا
نایب الحکومه . [ی ِ بُل ْ ح ُ م َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه به نیابت از طرف حاکم شهری را اداره کند. نایب حاکم . رجوع به نایب شود. || بخشدار. (لغات فرهنگستان ).
-
نایب السلطنه
لغتنامه دهخدا
نایب السلطنه . [ ی ِ بُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) ابوالقاسم خان همدانی قره گوزلو ناصرالملک ، وی نایب السلطنه ٔ احمدشاه ملقب به قاجار بود. رجوع به ناصرالملک شود.