کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نایافتنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نایافتنی
لغتنامه دهخدا
نایافتنی . [ ت َ ] (ص لیاقت ) که یافتنی نیست . غیرقابل حصول . محال . ممتنعالحصول : اگر خواهی ترا دیوانه سار نشمرند آنچه نایافتنی است مجوی . (قابوسنامه ).
-
جستوجو در متن
-
ناممکن
فرهنگ فارسی معین
(مُ کِ) [ فا - ع . ] (ص .) محال ، ناشدنی ، نایافتنی .
-
دیوانه سار
لغتنامه دهخدا
دیوانه سار. [ دی ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) مجنون صفت . دور از خرد و عقل . دیوانه سر : اگر خواهی ترا دیوانه سار نشمرند آنچه نایافتنی است مجوی . (قابوسنامه ).سخت شوریده کار، گردونیست نیک دیوانه سار گیهانیست . مسعودسعد.و مالک بن بشرالکندی زره اورا [ حسین بن...
-
ناممکن
لغتنامه دهخدا
ناممکن . [ م ُم ْ ک ِ ] (ص مرکب ) ناشدنی . نشدنی . محال . ممتنع : ناممکن است این سخن برابرلفظی است این در میانه ٔ عام . فرخی (دیوان ص 222).و دیگر درجه آن است که تمیز تواند کرد حق را از باطل ... و ممکن را از ناممکن . (تاریخ بیهقی ص 95). پس محال است و ...
-
نایافت
لغتنامه دهخدا
نایافت . (ن مف مرکب ) چیزی که یافته نشود و حاصل ندارد. معدوم . (انجمن آرا) (آنندراج ). هر چیز که پیدا نشود و یافت نگردد. (فرهنگ خطی ). نایافتنی . ممتنعالحصول : به نایافت رنجه مکن خویشتن که تیمار جان باشد و رنج تن . فردوسی .در خراسان قحط بود و علف و ن...
-
ممتنع
لغتنامه دهخدا
ممتنع. [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) شیر توانای غالب .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیر نیرومندچیره . (از اقرب الموارد). || قوی گشته . (ناظم الاطباء). قوی گردنده . (آنندراج ). || شاهق . بلند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || بازداشته . (ناظم الاطباء). ...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...