کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناگنجنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناگنجنده
لغتنامه دهخدا
ناگنجنده . [ گ ُ ج َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) فراهم ناآینده . ناسازگار : و این چهار مایه [ آب و آتش و باد و خاک ] ضد یکدیگرند، یعنی دشمن یکدیگرند و با یکدیگر ناگنجنده و ناسازند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || که در جایی یا چیزی نگنجد. رجوع به گنجیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
ناگنج
لغتنامه دهخدا
ناگنج . [ گ ُ ] (نف مرکب ) ناگنجنده : و در دل برادران مشفق ناگنج و در چشم یاران ناصح حقیر نماید. (کلیله و دمنه ). رجوع به ناگنجیده و ناگنجنده شود.
-
گنجنده
لغتنامه دهخدا
گنجنده . [ گ ُ ج َ دَ / دِ ] (نف ) آنچه که بگنجد. آنچه که در چیزی تواند گنجید. جای گیرنده : ماده چیزی است فراز هم آورده از چهارمایه ٔ با یکدیگر ناسازنده و ناگنجنده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
نامتجانس
لغتنامه دهخدا
نامتجانس . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ص مرکب ) ناهمجنس . که از یک جنس نیست . نامشابه . || نامأنوس . با هم ناگنجنده . ناموءالف . ناسازگار.
-
ناسازنده
لغتنامه دهخدا
ناسازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) چیزی که مؤثر و کارگر نباشد. (ناظم الاطباء). || ناسازگار. بدسلوک . بدرفتار : مردمانش [ مردم غور ] بدخواند و ناسازنده و جاهل . (حدود العالم ). || ضد. ناموافق . مخالف : ماده چیزیست فراز هم آورده از چهار مایه ٔ با یک...
-
ناساز
لغتنامه دهخدا
ناساز. (ص مرکب ) از: نا (نفی ، سلب ) + ساز (ساختن ). کردی : ناساز، ناز . (خشن . زمخت ). بی تناسب . نامتناسب . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناموزون . ناهموار. بی اندام . نتراشیده و نخراشیده : هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالا...
-
دیگر
لغتنامه دهخدا
دیگر. [ گ َ ] (ص ، اِ) صفت مبهم شخص یا شیئی که قبلاً بیان کرده اند. مخفف آن دگر است که بیان میکند شخص یا چیزی را علاوه بر شخص و چیزی که پیش بیان کرده اند. این کلمه هنگامی که صفت باشد گاه مانند دیگر صفتها موصوف آن حذف و «دیگر» جانشین آن میشود و علامت ...