کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناگاهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناگاهان
/nāgāhān/
معنی
ناگهان؛ ناگاه؛ بیوقت؛ بیخبر؛ سرزده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناگاهان
لغتنامه دهخدا
ناگاهان . (ق مرکب ) ناگهان . غفلةً. بغتةً. بدیهةً. به ناگاه . دفعةً. یکباره : بگشادش در با کبر شهنشاهان گفت بسم اﷲ و اندرشد ناگاهان . منوچهری .به سحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ راست چون غیو کند صفدر بر کردوسی .منوچهری .چند ناگاهان به چاه اندر فتادآنکه او...
-
ناگاهان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی] nāgāhān ناگهان؛ ناگاه؛ بیوقت؛ بیخبر؛ سرزده.
-
جستوجو در متن
-
دچار خوردن
لغتنامه دهخدا
دچارخوردن . [ دُ خُور / خُر دَ ] (مص مرکب ) ملاقی گشتن از ناگاهان به امری ناسازگار یا ددی یا شخصی .
-
ناآگاهان
لغتنامه دهخدا
ناآگاهان . (ق مرکب ) غفلةً. بغتةً. ناگاه . ناگاهان .ناگه . ناگهان . || علی العمیاء. ندانسته .
-
اندوهمند
لغتنامه دهخدا
اندوهمند. [ اَ م َ ] (ص مرکب ) غمگین . مهموم . مغموم . (یادداشت مؤلف ). نجید. منجود. (از منتهی الارب ) : طعام پیش نهاد و هرچند خوردند از آن کمتر نشد. ابولهب گفت : محمد ما را از بهر آن خواند تا این جادوی خویش ما را بنماید. پیغمبر علیه السلام از آن ان...
-
جزبلاله ٔ طفل بلند شدن
لغتنامه دهخدا
جزبلاله ٔ طفل بلند شدن . [ ج ِ ب َ ل َ / ل ِ ی ِ طِ ب ُ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، ناگاهان فریاد طفل برآمدن هنگام زخمی سخت مولم و گزیدگی جانوری چون زنبور و عقرب و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به جزبلاله شود.
-
حرف توقیت
لغتنامه دهخدا
حرف توقیت . [ ح َ ف ِ ت َ / تُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) الف و نون است که چون در پایان کلمات زمان و مکان درآید معنی توقیت دهد. شمس قیس گوید: در اواخر اوقات و ازمنه معنی توقیت دهد، چنانکه سحرگاهان و بامدادان و ناگاهان و بیگاهان . (المعجم فی معاییر ا...
-
غیو
لغتنامه دهخدا
غیو. [ وْ ] (اِ) آواز و صدای بلند. (فرهنگ جهانگیری ). آواز و صدای بلند و رسا. (برهان قاطع). مخفف غریو است و غو نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). غیه . (برهان قاطع). خروش : یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی و غیوی برزدم چون شیر بر روباه درغانی . ابو...
-
جزبلاله
لغتنامه دهخدا
جزبلاله . [ ج ِ ب َ ل َ / ل ِ ] (اِ صوت ) در تداول عامه ، بانگ ناگهانی کودک آنگاه که او را رنجی رسانند یا گزنده ای او را بگزد. گریه با آوازی ناگهانی و سخت بلند در اطفال آنگاه که دردی سخت چون گزیدن گزنده ای آنانرا رسد. (یادداشت مؤلف ). این کلمه با مص...
-
ناگرفت
لغتنامه دهخدا
ناگرفت . [ گ ِ رِ ] (ق مرکب ) ناگاه . ناگهان . به یک ناگاه . (برهان قاطع) (آنندراج ). از نا (نفی ، سلب ) + گرفت [ از: گرفتن ]. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ناگهان . (مؤیدالفضلا). ناگاه . (غیاث اللغات ) (بهار عجم ) (انجمن آرا). بی خبر. دفعةً. (ناظم ...
-
ایلغار کردن
لغتنامه دهخدا
ایلغار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تاختن . (یادداشت بخط مؤلف ). تاخت بردن . ناگاهان بر سر کسی یا لشکری به انبوه زود آمدن . رفتن لشکری خرد بسرعت با مقابله ٔ دشمن مستعد یا گریخته . بسرعت و چالاکی بسوی دشمن رفتن . یراغ ، اسبی را گویند که از بسیاری سوا...
-
بغتةً
لغتنامه دهخدا
بغتةً. [ ب َ ت َ تَن ] (ع ق ) ناگاه و یکبارگی و دفعةً. (غیاث ). ناگاه و ناگهان . ج ، بغتات . (ناظم الاطباء). ناگاه . (آنندراج ). ناگاه و بی خبر. (از فرهنگ نظام ). ناگهان . (مهذب الاسماء). بناگاه . فجاءة. فجأت . ناگاهان . غفلةً. یکمرتبه . ناگاهیان . ...
-
ابوالغیث
لغتنامه دهخدا
ابوالغیث . [ اَ بُل ْ غ َ ] (اِخ ) قشاش . مردی از اکابر علم بتونس . وی پس از آموختن علوم مختلف بتدریس و افادت مشغول بود و ناگاهان خویشتن را بدیوانگی زد و بصحراها و کوهها متواری گشت و به همان حال سفری بحجاز کرد و یک سال مجاور مدینه شد و سپس به تونس با...
-
دلهره
لغتنامه دهخدا
دلهره . [ دِ هَُ رَ / رِ / هَُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: دل + هره ، اسم صوت و آن در مقام حکایت فروریختن از جای است ) فروریختن دل از ناگاهان . در اصطلاح عوام ، قسمی ضربان قلب که از یاد آمدن امری خطیر پدید شود. اضطراب و ترس که حرکات قلبی را تندتر کند...