کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناک کیسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طریفه ناک
لغتنامه دهخدا
طریفه ناک . [ طَ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) زمین طریفه ناک ؛ زمین که در آن نصی بسیار روید. ارض مطروفة.
-
شبهه ناک
لغتنامه دهخدا
شبهه ناک . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) آنچه مورد شک و تردید است . آنچه که حلیت و حرمت آن ظاهر نیست .- لقمه ٔ شبهه ناک ؛ که حلال و حرام بودن آن مجهول باشد.
-
شره ناک
لغتنامه دهخدا
شره ناک . [ ش َ رَه ْ ] (ص مرکب ) آزمند. حریص . رجوع به آزمند و شره شود.
-
شعله ناک
لغتنامه دهخدا
شعله ناک . [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) دارای شعله . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). سوزناک . سوزان : بهوش باش دلا آه شعله ناک مکش کنون که ناوک او سینه را گلستان کرد.حکیم کاشانی (از آنندراج ).
-
شغب ناک
لغتنامه دهخدا
شغب ناک . [ ش َ غ َ ] (ص مرکب ) صاحب آوازه . (آنندراج ). خروشان . نالان . فریادکنان . (یادداشت مؤلف ). غرش کنان . با شور و غوغا : تا روی به جنبش ننهد ابر شغب ناک صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک . منوچهری .برآورد از جگر آهی شغب ناک چو مصروعی ز پای افتاد ...
-
شوره ناک
لغتنامه دهخدا
شوره ناک . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) شوره دار. دارای شوره . (ناظم الاطباء): سبخة؛ زمین شوره ناک . (منتهی الارب ) : تن ما یکی خانه دان شوره ناک که ریزد همی اندک اندکش خاک .اسدی .
-
شکوه ناک
لغتنامه دهخدا
شکوه ناک . [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ] (ص مرکب ) گله مند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شکوه و گله مند شود.
-
شکوی ناک
لغتنامه دهخدا
شکوی ناک . [ ش َ وا ] (ص مرکب ) شکوی مند. دارای شکایت وگله ٔ بسیار. (ناظم الاطباء). رجوع به شکوی مند شود.
-
فژه ناک
لغتنامه دهخدا
فژه ناک . [ ف ِ ژِه ْ ] (ص مرکب ) وژک ناک . آلوده . پلید. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
مورچه ناک
لغتنامه دهخدا
مورچه ناک . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) پر از مورچه و دارای مورچه ٔ بسیار. (ناظم الاطباء). جای پرمورچه . آن جای که مورچه فراوان دارد. (یادداشت مؤلف ): نَمِلَة؛ زمین مورچه ناک . ارض مدبیة؛ زمینی مورچه ناک . (منتهی الارب ). و رجوع به مورچه شود.
-
ناک ده
لغتنامه دهخدا
ناک ده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) آنکه ناک فروشد. آنکه مشک مغشوش دهد : مشک و پشکت یکی است تا تو همی ناک ده را ندانی از عطار. سنائی .کز برای نام داند مرد دنیا علم دین وز برای دام دارد ناک ده مشک تتار. سنائی .به شام ناک ده و آفتاب راه نشین به صبح آینه کردا...
-
لیف ناک
لغتنامه دهخدا
لیف ناک . (ص مرکب ) دارای لیف . رجوع به لیف شود: حنظل ؛ نر و ماده باشد و ماده نرم و سپید و بی لیف بود و نر لیف ناک باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
موی ناک
لغتنامه دهخدا
موی ناک . (ص مرکب ) پرموی . موی دار. مویین . که موی بسیار دارد. اشعر. (از یادداشت مؤلف ) : اژدهای بزرگ سر موی ناک . (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 437).
-
میوه ناک
لغتنامه دهخدا
میوه ناک . [ می وَ / وِ ] (ص مرکب ) حامل میوه . باردار. (ناظم الاطباء). میوه دار. بارور: ثامر؛درخت میوه ناک . (منتهی الارب ). و رجوع به میوه شود.
-
لای ناک
لغتنامه دهخدا
لای ناک . (ص مرکب ) پرلای : حمئت البئر؛ لای ناک شد چاه . (منتهی الارب ).- لای ناک شدن آب رود ؛ گل آلود شدن آن .