کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناک کیسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناک کیسر
لغتنامه دهخدا
ناک کیسر. [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی کبابه است .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ناکیسر. رجوع به ناکیسر شود.
-
واژههای مشابه
-
عضله ناک
لغتنامه دهخدا
عضله ناک . [ ع َ ض َ / ض ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) گوشتی و دارای ماهیچه . (ناظم الاطباء). عضلانی . و رجوع به عضلانی شود.
-
کلی ناک
لغتنامه دهخدا
کلی ناک . [ ک ُ ] (ص مرکب ) آنکه به بیماری کلی مبتلی است . خوره ناک . جذامی . (فرهنگ فارسی معین ). خوره ای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مرد کلی ناک را پاک کرد؟ (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 50). و رجوع به کُلی (بیماری ) شود.
-
گریه ناک
لغتنامه دهخدا
گریه ناک . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) گریان . در حال گریه : بجای تخم جواری فشاند دانه ٔ اشک چو دست بر مژه ٔ گریه ناک زد دهقان . ملاطغرا (از آنندراج ).دگر از ره مستیم گریه ناک نیم آگه از گریه ٔ خود چو تاک . ملاطغرا (از آنندراج ).بادا لبان دولت کلی ...
-
کرشمه ناک
لغتنامه دهخدا
کرشمه ناک . [ ک ِ رِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) با کرشمه و ناز : معشوقه ای داشت موزون و کرشمه ناک . (سندبادنامه ص 102).نیست توجهش بکس تا چه ادای زشت شدباعث سرگرانی شوق کرشمه ناک ما.طالب آملی (از آنندراج ).
-
گره ناک
لغتنامه دهخدا
گره ناک . [گ ِ رِه ْ ] (ص مرکب ) گره دار. دارای گره : چون رشته ٔ جان شو از گره پاک چون رشته ٔ تب مشو گره ناک . نظامی .رجوع به گره مند شود.
-
شکن ناک
لغتنامه دهخدا
شکن ناک . [ ش ِ ک َ ] (ص مرکب ) چین دار. شکن دار. (یادداشت مؤلف ): غرص ؛ شکن ناک شدن اندام برای لاغری بعد فربهی . (منتهی الارب ). در خراسان شکن ناک را به اشیاء اطلاق میکنند و در انسان می گویند: «چروک دار» هرچند چروک را در جامه هم استعمال می کنند.
-
غصه ناک
لغتنامه دهخدا
غصه ناک . [ غ ُص ْ ص َ / ص ِ ] (ص مرکب ) غمناک و پرملال . (ناظم الاطباء). || خشمناک . (ناظم الاطباء). رجوع به غصه شود.
-
غیرت ناک
لغتنامه دهخدا
غیرت ناک . [ غ َ / غ ِ رَ ] (ص مرکب ) آنکه غیرت دارد: رجل شنذیرة؛ مرد غیرت ناک . (منتهی الارب ). رجوع به غیرت شود.
-
غوک ناک
لغتنامه دهخدا
غوک ناک . (ص مرکب ) (از: غوک ، قورباغه + ناک ، پسوند اتصاف ) آنجا که دارای غوک بود. آنجا که قورباغه دارد. دارای غوک . دارای وزغ . باقورباغه : ضَفْدَع َ الماء؛ غوک ناک گردید آب . (منتهی الارب ).
-
وزک ناک
لغتنامه دهخدا
وزک ناک . [ وَ زَ ] (ص مرکب )فژه ناک . چسبناک . نوچ . (یادداشت مؤلف ) : همچون پشنگ کژ و وزک ناک و شوخناک گویی که گرز توری در قبضه ٔ پشنگ .سوزنی .
-
آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āžangnāk چینخورده؛ چینوچروکدار؛ پرچینوچروک.
-
بوی ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] buynāk = بوناک
-
گریه ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] geryenāk ۱. گرینده.۲. گریان.