کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناکرده کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناکرده کار
/nākardekār/
معنی
آنکه کاردان و کارآزموده نباشد؛ ناشی؛ بیتجربه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناکرده کار
لغتنامه دهخدا
ناکرده کار. [ ک َدَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه بر حقیقت کار هیچ اطلاعی نداشته باشد. (آنندراج ). آنکه کاردان و کارآزموده و تجربه کار نباشد. (ناظم الاطباء). ناآزموده . نامجرب . کارناکرده . نکرده کار. ناشی . ناوارد به کار : چسان کار بگشاید از روزگاربه ناکرده...
-
ناکرده کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] nākardekār آنکه کاردان و کارآزموده نباشد؛ ناشی؛ بیتجربه.
-
واژههای مشابه
-
دست ناکرده
لغتنامه دهخدا
دست ناکرده . [ دَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دست نخورده . بکر. دوشیزه . به مُهر : دست ناکرده چندگونه کنیزخلخی دارد و خطائی نیز. نظامی .دست ناکرده دلستانی چندبکر چون روی غنچه زیر پرند.نظامی .
-
ختنه ناکرده
لغتنامه دهخدا
ختنه ناکرده . [ خ َ ن َ / ن ِ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه او را ختنه ناکرده اند. نامختون . اَقلَف . اَعْزَل . اَرْغَل . اَنْصَر. عُبور. اَعْرَم . (از منتهی الارب ). || کنایت از نامسلمانی است .
-
خواب ناکرده
لغتنامه دهخدا
خواب ناکرده . [ خوا / خا ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناخفته . نخفته . بیخواب .
-
داغ ناکرده
لغتنامه دهخدا
داغ ناکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل داغ کرده . که آهن تفته بر اندام وی ننهاده باشند. که نشان داغ بر اندام وی پدید نیاورده باشند. بی داغ و نشان : ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف کرگان داغ ناکرده قطار اندر قطار.فرخی .
-
گفته ی ناکرده
واژهنامه آزاد
سخنی که عمل نکنی
-
جستوجو در متن
-
ناکردکار
لغتنامه دهخدا
ناکردکار. [ ک َ ] (ص مرکب ) آنکه بر حقیقت هیچ کار آگاه نباشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ناکرده کار شود.
-
ناشی
لغتنامه دهخدا
ناشی . (از ع ، ص ) بی وقوف و اجنبی . (السامی ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). تازه کار و مبتدی . (فرهنگ نظام ). کم تجربت . (السامی ). بی تجربه . تازه کار. ناآزموده . نکرده کار. ناکرده کار. غُمر. ناآزموده کار. بی مهارت . نااستاد. ناوارد به کاری . غی...
-
کرده کار
لغتنامه دهخدا
کرده کار. [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) جلد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (برهان ). مردی جلد را گویند. (صحاح الفرس ). جلدکار. (انجمن آرا). || کاردان . کارآزموده . تجربه کار. مقابل نکرده کار. (برهان ). آزموده کار. کارکرده . (انجمن آرا). مجرب . آزموده . عامل : جا...
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است . (فرهنگ نظام ). امر. شأن . اقدام . رفتار. رفتار و کردار : کار بوسه چو آب خورد...
-
متفنن
لغتنامه دهخدا
متفنن . [ م ُ ت َ ف َن ْن ِ ] (ع ص ) رجل متفنن ؛ مرد ذوفنون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد ذوفنون که دارای علوم و فنون وصنایع گوناگون باشد. (ناظم الاطباء). || کسی که بوالهوسی میکند و هر کار و دانشی را تمام ناکرده و به انجام نارسانیده به کار ...
-
دیوان شمار
لغتنامه دهخدا
دیوان شمار. [ دی ن ِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دیوان حساب . اواره . (از حاشیه ٔ نخجوانی فرهنگ اسدی طوسی ). دستگاه محاسبات : عاملان بینم باز آمده غمگین ز عمل کار ناکرده و نارفته به دیوان شمار.فرخی .