کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناکردنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناکردنی
/nākardani/
معنی
کاری که انجام دادنش سزاوار و شایسته نباشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
inoperable
-
جستوجوی دقیق
-
ناکردنی
لغتنامه دهخدا
ناکردنی . [ ک َ دَ ] (ص لیاقت ) کاری که شایسته ٔ کردن نباشد. (ناظم الاطباء). که سزاوار و درخور عمل نیست . ناسزا. ناشایسته . ناروا. آنچه نباید کرد. محظورعنه . ممنوع عنه : بپرهیزد از هرچه ناکردنی است نیازارد آن را که نازردنی است . فردوسی .ز ناکردنی کار...
-
ناکردنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] nākardani کاری که انجام دادنش سزاوار و شایسته نباشد.
-
جستوجو در متن
-
ناگشودنی
لغتنامه دهخدا
ناگشودنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) بازناکردنی . ناگشادنی . غیرقابل افتتاح . بازناشدنی . || غیرقابل ابراز و اظهار. ابراز ناکردنی . فاش ناکردنی .
-
ندریدنی
لغتنامه دهخدا
ندریدنی . [ ن َ دَ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل دریدن . پاره ناشدنی . پاره ناکردنی . مقابل دریدنی . رجوع به دریدنی شود.
-
ناکشیدنی
لغتنامه دهخدا
ناکشیدنی . [ ک َ / ک ِ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل کشیدن نیست . که نتوان آن را کشید. || نابردنی . غیرقابل تحمل . تحمل ناکردنی . رجوع به کشیدنی شود.
-
نانمودنی
لغتنامه دهخدا
نانمودنی . [ ن ُ/ ن ِ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) که نمودنی نیست . که نتوان آن را نشان داد و ظاهر ساخت . که قابل اظهار و ابرازنیست . || ناکردنی . رجوع به نمودنی شود.
-
لایطاق
لغتنامه دهخدا
لایطاق . [ ی ُ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یطاق ) که تاب نتوان آوردن .- تکلیف مالایطاق ؛ تکالیف تحمل ناکردنی .
-
لایوصف
لغتنامه دهخدا
لایوصف . [ ص َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یوصف ) وصف ناکردنی . غیرقابل توصیف : یدرک و لایوصف ، که دریابی و وصف کردن نتوانی .
-
ناخوردنی
لغتنامه دهخدا
ناخوردنی . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (ص لیاقت ) نخوردنی . که قابل خوردن نیست . که خوردن را نشاید. که نبایدش خورد. که نتوان خوردش : هر آنکو کند کار ناکردنی غمی بایدش خورد ناخوردنی . (سندبادنامه ص 179).چرا از پی سنگ ناخوردنی کنی داوریهای ناکردنی .نظامی .
-
نازردنی
لغتنامه دهخدا
نازردنی . [ زُ دَ ] (ص لیاقت ) که نبایدش آزرد. که ازدر آزردن نیست . که آزردن آن روا نیست : بپرهیز از هرچه ناکردنی است میازار آن را که نازردنی است .فردوسی .
-
کردنی
لغتنامه دهخدا
کردنی . [ ک َ دَ ] (ص لیاقت ) هر چیز که لایق و شایان کرده شدن وبجا آورده شدن باشد. (ناظم الاطباء). درخور کردن . (یادداشت مؤلف ). قابل اجرا. انجام دادنی . مقابل ناکردنی و نکردنی . (فرهنگ فارسی معین ). || که کردن آن ضرور و واجب است . (یادداشت مؤلف ) ...
-
ناروا
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرام، نامشروع ۲. غیرجایز، ناحق، ناسزا، ناشایسته، ناشایست، نامعقول، ناوجه ۳. بیجا، ناکردنی، نبهره ۴. بد، سوء، ممنوع، نامعقول ۵. بیرونق، کاسد ≠ حلال
-
نامحتمل
لغتنامه دهخدا
نامحتمل . [ م ُ ت َ م َ ] (ص مرکب ) غیرقابل تحمل . تحمل ناشدنی . تحمل ناکردنی . نابردنی : خیزم بروم که صبر نامحتمل است جان در قدمش کنم که آرام دل است .سعدی .
-
دنیدن
لغتنامه دهخدا
دنیدن . [ دَ دَ ] (مص ) زمزمه کردن مغان در وقت نان خوردن ایشان . (انجمن آرا). رجوع به دندیدن شود. || به نشاط رفتن . (از لغت فرس اسدی ). به معنی دویدن به نشاط و خوشحالی است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از برهان ) (از ناظم الاطباء). خرامیدن . چمیدن ...