کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناکث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناکث
/nākes/
معنی
شکنندۀ عهدوپیمان؛ پیمانشکن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیمانشکن، عهدشکن، عهدگسل، ناقضعهد ≠ وفادار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناکث
واژگان مترادف و متضاد
پیمانشکن، عهدشکن، عهدگسل، ناقضعهد ≠ وفادار
-
ناکث
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ ع . ] (اِفا.) عهدشکن ، پیمان شکن .
-
ناکث
لغتنامه دهخدا
ناکث . [ ک ِ ] (ع ص ) شکننده ٔ عهد و پیمان . (ناظم الاطباء). شکننده ٔ عهد. (از اقرب الموارد). نکاث . (معجم متن اللغة). پیمان شکن . عهدشکن . || برهم زننده . گسلنده . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
-
ناکث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ ناکث] [قدیمی] nākes شکنندۀ عهدوپیمان؛ پیمانشکن.
-
واژههای همآوا
-
ناکس
واژگان مترادف و متضاد
بخیل، بیغیرت، پست، پستفطرت، جبان، حقیر، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، لئیم، ناجوانمرد، ناقلا
-
ناکس
فرهنگ فارسی معین
(کِ یا کَ) (ص .) 1 - فرومایه ، پست . 2 - ناجوانمرد.
-
ناکس
لغتنامه دهخدا
ناکس . (اِخ ) جان . کشیش و مصلح دینی و مورخ بزرگ اسکاتلندی است . وی طرفدار تجدد مذهبی بود و او را با کالون مباحثاتی بوده است . تولد وی در حدود 1505 م . و وفاتش به سال 1572 بوده است .
-
ناکس
لغتنامه دهخدا
ناکس . [ ک َ ] (ص مرکب ) بدسرشت . فرومایه . کمینه . دون . پست . خوار. ذلیل . (از ناظم الاطباء). دنی . (دهار) (منتهی الارب ). خسیس . (زمخشری ) (دهار). مردم فرومایه و بدجوهر. (آنندراج ). رذل . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). نالایق . نااهل . (غیاث ). ...
-
ناکس
لغتنامه دهخدا
ناکس . [ ک ِ ] (ع ص ) سر فروفکنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آنکه سر از خواری فروافکند. (از معجم متن اللغة). الرجل المطاطی ٔ رأسه . (اقرب الموارد) (المنجد). نگونسار. (غیاث اللغات ). ج ، نواکس .
-
ناکص
لغتنامه دهخدا
ناکص . [ ک ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نکص است . || ناکص الجد؛ ناقص الحظ. (معجم متن اللغة). یقال : فلان حظه ناقص و جده ناکص . (اقرب الموارد).
-
ناکس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) nākes نااهل؛ نالایق؛ پست و فرومایه؛ بیسروپا؛ بدسرشت.
-
ناکس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] nākes سرافکنده؛ نگونسار؛ سرنگون؛ خمیده.
-
جستوجو در متن
-
عهدشکن
واژگان مترادف و متضاد
پیمانشکن، خائن، عهدگسل، ناقضعهد، ناکث ≠ وفادار