کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناچیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ناچیز
/nāčiz/
معنی
۱. اندک؛ کم.
۲. بیارزش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اقل، اندک، بیارزش، بیقدر، بیقابل، بینتیچه، بیهوده، پشیز، جزئی، خفیف، فرومایه، قلیل، کم، محقر، مزجات، ناقابل ≠ بسیار
دیکشنری
bagatelle, barely, bit , faint, fiddling, fig, fractional, frivolous, hairsplitting, immaterial, inappreciable, inconsequential, inconsiderable, insensible, insignificant, insubstantial, invisible, light, ling _, little, low, meagerly, mean, measly, minute, miserable, narrow, negligible, nominal, nothing, nugatory, paltriness, paltry, peddling, pelting, petty, picayune, piddling, piffling, pitiful, poor, puny, scruple, slight, slim, small, spare, stingy, straw, trifle, trifling, trivial, unimportant, weak
-
جستوجوی دقیق
-
ناچیز
واژگان مترادف و متضاد
اقل، اندک، بیارزش، بیقدر، بیقابل، بینتیچه، بیهوده، پشیز، جزئی، خفیف، فرومایه، قلیل، کم، محقر، مزجات، ناقابل ≠ بسیار
-
ناچیز
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - بی ارزش ، بی بها. 2 - ناکس ، فرومایه .
-
ناچیز
لغتنامه دهخدا
ناچیز. (ص مرکب ) بی قدر. بی مقدار. (ناظم الاطباء). پست و ناقابل .(فرهنگ نظام ). چیز حقیر. چیز پست . فرومایه . بی ارز. بی ارج . وضیع. ناقابل . بی قابلیت . بی ارزش : ز خاشاک ناچیز تا عرش راست سراسر به هستی یزدان گواست . فردوسی .همو آفریننده ٔ مور و پیل...
-
ناچیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] nāčiz ۱. اندک؛ کم.۲. بیارزش.
-
ناچیز
دیکشنری فارسی به عربی
تافه , صغير جدا , ضييل , غير هام , فقير , قشة , قليلا , متکبر
-
واژههای مشابه
-
ناچیز داشتن
لغتنامه دهخدا
ناچیز داشتن . [ت َ ] (مص مرکب ) ناچیز شمردن . به چیزی نشمردن . به چیزی نگرفتن . مهم نشمردن . اهمیت ندادن . اعتنا نکردن :-به ناچیز داشتن : ندارد بزرگی کسی را بچیزنه خواری به ناچیز دارد بنیز.فردوسی .
-
ناچیز شدن
لغتنامه دهخدا
ناچیز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از اهمیت افتادن . از رواج و رونق افتادن . خوار شدن . کم شدن . کاستن : اسلام عزیز گشت و کفر ناچیز شد. (تاریخ سیستان ). || باطل شدن . محو شدن . گم و نابود و فراموش شدن . مدروس شدن . بی ارزش و بی اثر گشتن : یارب چه دل ا...
-
ناچیز کردن
لغتنامه دهخدا
ناچیز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشتن . به قتل رساندن . از بین بردن .اعدام . تار و مار کردن . به قتل رساندن . از بین بردن . مغلوب کردن . در هم کوفتن . منکوب کردن : هندوان را سربسر ناچیز کردرومیان را داد یک چندی زمان . فرخی .فرمان سلطان محمود بود به...
-
ناچیز گشتن
لغتنامه دهخدا
ناچیز گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ناچیز گردیدن . ناچیز شدن . معدوم شدن . نابود شدن : ای تن بیجان کوهی که نگردی ناچیزای دل بیهش روئی که نگردی بریان . فرخی .تعجب بماندم از حال این دنیا که فریبنده است ، در هشت نه سال این مرد را برکشید و بر آسمان جاه ر...
-
ناچیز پنداشتن
دیکشنری فارسی به عربی
اخفق في تقدير
-
مقدار ناچیز
دیکشنری فارسی به عربی
اثر , اهانة
-
ناچیز شماری
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة
-
ناچیز شمردن
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة , رخص
-
ناچیز و بی قیمت
دیکشنری فارسی به عربی
عديم القيمة