کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناپیدا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناپیدا کردن
لغتنامه دهخدا
ناپیدا کردن . [ پ َ / پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعدام . تباه کردن . از بین بردن . زایل کردن . محو ساختن . امحاء. معدوم کردن . نیست و نابود کردن : ولایت شرق و غرب را کواکب آسا معدوم و ناپیدا ساخت . (حبیب السیر ص 134). || غیب کردن . پنهان کردن . نهفتن . ...
-
واژههای مشابه
-
missing mass
جرم ناپیدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] بخشی از مادۀ باریونی موجود در ساختارهای کیهانی که تاکنون رؤیت نشده است
-
ناپیدا شدن
لغتنامه دهخدا
ناپیدا شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غیبت . پنهان شدن . مخفی شدن . غیب شدن : امیر چون نامه بخواند سجده کرده پس برخاست و بر قلعت برفت و از چشم ناپیدا شد. (تاریخ بیهقی ). و بروی آب همی شد تا از دیدار مردم ناپیدا شد. (منتخب قابوسنامه ص 32). چون ...
-
ناپیدا شده
لغتنامه دهخدا
ناپیدا شده . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) مطموس . ناپیدا. رجوع به ناپیدا شود.
-
ناپیدا کناره
لغتنامه دهخدا
ناپیدا کناره . [ پ َ / پ ِ ک ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) ناپیداکرانه . بی پایان . غیرمحدود : در این دریای ناپیدا کناره که غیر از غرق گشتن نیست چاره .وحشی .
-
ناپیدا شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اختفاء
-
جستوجو در متن
-
طمس
واژگان مترادف و متضاد
۱. نابود، هلاک ۲. محو کردن ۳. ناپدید شدن ۴. ناپدید کردن، ناپیدا کردن ۵. هلاک کردن، نابود کردن ۶. دوریگزیدن
-
مخفی شدن
واژگان مترادف و متضاد
پنهان شدن، نهان گشتن، خود را قایم کردن، ناپیدا شدن، نامرئی شدن
-
غایب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: غائِب] qāy(')eb ۱. [مقابلِ حاضر] کسی که حاضر نیست و در جای دیگر است؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ دور از نظر.۲. (ادبی) در دستور زبان، شخص سوم.〈 غایب شدن: (مصدر لازم)۱. ناپدید شدن؛ ناپیدا گشتن.۲. پنهان شدن.〈 غایب کردن: (مصدر متعد...
-
گم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gom ۱. چیزی که از نظر انسان دور و ناپیدا شده باشد؛ پنهان؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ مفقود.۲. کسی که به بیراهه رفته باشد.〈 گم شدن: (مصدر لازم)۱. ناپدید شدن.۲. از راه خود منحرف شدن؛ به بیراهه افتادن.〈 گم کردن: (مصدر متعدی)۱. مفقود کردن.۲. از دست ...
-
تمجمج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamajmoj ۱. کلمات را جویده و نامفهوم ادا کردن؛ سخن ناپیدا گفتن.۲. [قدیمی] جنبیدن.۳. [قدیمی] لرزیدن.
-
نابود کردن
لغتنامه دهخدا
نابود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیست کردن . معدوم کردن . ناپیدا کردن . (ناظم الاطباء). افناء. اطاحة. استهلاک . (منتهی الارب ). اعدام . محو کردن . ازبین بردن . از میان برداشتن . فانی کردن : هر چند که شاه نامور باشدنابود کنی نشان و نامش را. ناصرخسرو...
-
ارصاع
لغتنامه دهخدا
ارصاع . [ اِ ] (ع مص ) درنشاندن در چیزی (چنانکه نیزه را). || سخت خستن به نیزه . (منتهی الأرب ). ناپیدا کردن سنان در مطعون . (تاج المصادر بیهقی ). || صاحب بچه شدن خرمابن . (منتهی الأرب ).